سی سالگی
روز تولدم باز بهانه ای برای نوشتن دلنوشته ای با موضوع سی سالگی ام شد
قابل انکار نیست که هر 10 سال از زندگیت رد شود , تغییرات شگرفی خواهی دید و چیزی در تو کامل تر خواهد شد
هیچ گاه زودتر به آن نمیرسی مگر آنکه تکبر تو باعث ایجاد این فکر شود !
بیایید با هم در ادامه مطلب دلنوشته خاص سی سالگی ام را بخوانیم
سی سالگی ❤️
سی سالگی ام دوباره تکرار شد!
راستش من هنوزهم احساس میکنم در همان سن بیست و سه چهارسالگی ام مانده ام!
هرسال که میگذرد به آنچه درآن سال بدست آورده ام مینگرم و امسال برای من تلنگری بود تا بیشتر به فکر خودم باشم، گاهی بنویسم و گاهی پرواز کنم.
خانه ام را همانطور رنگ بزنم نه چون یک رنگ کار ماهر بلکه همان ناشیانه اما با نفس های خودم، خستگیهایم، رنگی شدن صورت و دستهایم و چای خوردن های بینش!
امسال را چنان میبینم که قاصدکی رها در باد و بازیگوش میجنباند پرهای لطیفش را! چون ماهیتش اینست و در اوج هویت خود زندگی میکند، شاد میشود و لذت میبرد؟!
شاید هم چون ققنوسی دوباره متولد شده
انگار به آرامش گذشته نزدیک تر شده ام!
مادری درون من است، در عمق عمق درونم. و از عمیق ترین دره برخواسته است! دره را به آتش کشیده و به سمت دشت گلهای اسطوخدوس میرود، فرشته ها میگویند برای کمک به تو آمده است، و دشت اسطوخدوس را دوباره پرگل میکند، پراز گلهای بنفش!
گذشته ام، زندگینامه استادیست که دارم از تجارب آن دوباره زاده میشوم.
شاید امسال مادرم دوباره مثل آن روزها، کاملا بایستد و من با آگاهی این روزهایم بتوانم دوباره پرواز کنم و اینبار اوج بگیرم!
وعده ای به من داده شده در همان آسمانی که کسی نمیداند کجاست :
درود بر خالق انسان! کسانیکه او را باور کنند مورد آزمایش پروردگار خویش قرار می گیرد .
گرچه به تو رنج و سختی میرسد، صبر کن، وتحمل کن ، بیشک مقامی والا برایت درنظرگرفته شده است!
این جملات چنان درون ذهنم مانده اند که انگار تازه نجوا شده است نه سالها پیش
و راستش اولِ اولِ اولِ همه خواسته ها و آرزوهای من، رفیقم الله است.
هرچه بخواهم میشود.. شکر
هرسوالی کنم، پاسخ شفافی می یابم.. شکر
راستش من عاشق پروازم
سبکی ذهن و روح، لذت بخش است
گاهی فکر میکنم که یک روز درگوشه ای از بهشت روی کارتونی خوابیده بودم که مرا بیدار کردند وگفتند برو در قصر بخواب اینجا جای تونیست ومن که لذت قصر را نداشتم، محکوم به زیستن دردنیا شدم تا یاد بگیرم بخواهم، بخواهم و طعم لذت را بچشم!
شاید روزی کرمی بودم که دورخودش پیله زد وپروانه شد تا یادبگیرم تحمل سختی، نتیجه اش ارزشمند است.
شاید روزی الماسی بودم، تراشیده شدم و جواهری شدم برگردن زیباترین زن دنیا!
یک قانون برایم تکرار میشود، همانیکه درخواب وبیداری در همان آسمان 3بار برایم تلاوت شد.
سالی که گذشت، یک تنفس بود برایم
میدانم اینبار قوی تراز قبل به راه می افتم.
روحم آرام گرفته و خوشحالم
شکر ❤️
- یاحق
- به قلم الهه فاخته
- @elahe_fakhteh اینستاگرام
- 26 دی ماه 1399