دلنوشته بهاری
پایان قرون 1300 و شروع قرن 1400
با بهاری معجزه گر
دلم برای عطر گلها چه قدر تنگ شده است، برای سفره هفت سین و طراوت لاله های رنگارنگ! دلم برای رنگ ها تنگ شده است، گلهای زرد آفتاب گردان، شکوفه های صورتی و آسمان خیلی آبی!
این قرن را از پشت پنجره آغاز خواهیم کرد، خیالی نیست.. باور کن خیالی نیست...
رویاها جان میگیرند، وبهار به قلبها نفوذ میکند، لبخند بر لب همه میاورد. سیاهی میرود. و من بهار را از پشت پنجره اتاقم جشن میگیرم.
میدانم معجزه ای خواهد آمد...
این دلنوشته را باهم در ادامه مطلب میخوانیم