دلنوشته های روزانه و کتابی الهه فاخته - 11

loading...

الهه فاخته

دلنوشته های روزانه و کتابی الهه فاخته

جستجو در سایت الهه فاخته
جستجو در سایت الهه فاخته


در اين سایت
الهه فاخته بازدید : 189 چهارشنبه 21 اسفند 1398 نظرات (0)

دیشب چیزی فکر من را بخود مشغول کرد.
داستان از آنجایی شروع شد که میخواستم بفهمم اگر رنگ گلدان سفید باشد تاثیر مثبتی بر رشد گلهایم دارد یا خیر!

متوجه مطلبی شدم. با رسم یک شکل. در آن رنگ سیاه اینگونه تعریف شده بود که سیاه تمام رنگهارا جذب میکند.
بعد از رسیدن نور به سطح جسم، رنگی که منعکس میشود رنگ آن جسم هست.
مثلا موز..
رنگ موز زرد نیست اما وقتی رنگ سفید که مجموعه ای از تمام رنگهاست به آن میخورد، پوست موز فقط رنگ زرد را برمی گرداند بخاطر همین زرد دیده میشود.

الهه فاخته بازدید : 411 چهارشنبه 21 اسفند 1398 نظرات (1)

سلام . چگونه شد که شاعر شدم

 

سال اول راهنمایی بودم . قلم بسیار ضعیفی داشتم . دختر آرام و کم حرفی که تمام نمراتش 20 بود به جز انشا .. جلسه آخر معلم انشا چنان تیکه ای بارم کرد که با گرفتن نمره 9 , ذوقم به اشک تبدیل شد چرا که همیشه کمتر از 5 میگرفتم

الهه فاخته بازدید : 1744 سه شنبه 20 اسفند 1398 نظرات (3)

من یک زن هستم 

نویسنده نوشته الهه فاخته

 

من یک زن هستم !

وقتی وارد دهه چهارم زندگی خود شدم و سی سالگی را چشیدم متوجه شدم آنقدر پخته و آبدیده شده ام که حتی می توانم به جوانتر از خودم کمک کنم یا پندهایم این بار برای بزرگتر از خودم نیز مفید خواهد بود . پندهایی که حاصل تجربه ای از زندگی سختم بود.

و این با تجربه بودن, و این فهیم بودن یعنی زن بودن . 

زن بودن یعنی آهسته گریه کردن ولی به کار خود ادامه دادن 

زن بودن یعنی فداکاری کردن , بخشیدن گناهان بزرگ دیگران , جبران کردن , خود بودن ,خود را شناختن و با خود واقعی زندگی کردن . و این فرقی نمی کند که مجرد باشی یا متاهل !!

اما ... 

 

 

بقیه متن من یک زن هستم در ادامه مطلب 

 

 

الهه فاخته بازدید : 204 یکشنبه 18 اسفند 1398 نظرات (1)

با نام پروردگار مهربانم 

که این روزها با خیال راحت اسمش را به زبان می آورم 

این روزها , همان روزهاییست که آرزو می کردم , از زبان هر انسانی بشنوم . خدا ... خدا ... خدا 

 

چیزی که این روزها ترس در دل آدمها انداخته است یک موجود بسیار کوچک و مرموز است که با چشم قابل دیدن نیست ... کرونا !

یاد همان کودک تنهای گم شده ای می افتم که از ترس اطرافیانش , به جاهایی می رود که نمی داند و فقط می رود و از ترس دیگران آنقدر به اینور و آنور می خورد که می شکند و می شکند و می شکند !

الهه فاخته بازدید : 147 چهارشنبه 14 اسفند 1398 نظرات (0)

به نام او

آن قدر دوستت دارم که نمیتوانم بگویم نفسم بند آمده است،

آخر مجنون هم که باشی یک روز نفست در سینه قفل میشود

هیهات که نمیدانی چه میکشم در سفری که قرار بود زودتر از موعد بیایی

امشب دلم چه قدر هوای آغوشت را کرده است

لباس گرم بپوش

اگر خاری به پایم رود ، دردش آنقدر نیست که تو را سوار بر شتر دروغ میبرند

آه پروردگارا به داد م برس سخت خسته هستم

دلم برای دستهای مهربانت

نگاه معصومت و چشمانی به ژرفای اقیانوست

دلم برای آغوش همیشه پر تپشت

تنگ شده است سخت تنگ شده است سختتتتتتتتتتت

  • الهه فاخته
  • مقدمه کتاب شعرواره های سپید من 
  • پ.ن: اشعاری از کتاب حذف یا اصلاح شده است
الهه فاخته بازدید : 284 یکشنبه 04 اسفند 1398 نظرات (0)

 

چرا اینقدر غمگینم 

نویسنده الهه فاخته

 

شاید....

اگر هم سفره هم شویم، ما شویم

دستانمان به سمت خدا، دعا شود

تمام شود هر حرف علیه خدا و خلقتش

آنگاه تمام شود غم که همیشه آبستن است در این دیار!

  • بقیه چرا اینقدر غمگینم به همراه دکلمه 

  • در ادامه ....

الهه فاخته بازدید : 225 شنبه 03 اسفند 1398 نظرات (0)
 

دلنوشته برای دختر 

نوشته الهه فاخته 

 

آهای دختر 
بیا.. با تو هستم بیا...
بیا جلوی آینه خودت را ببین😊
تو چقدر زیبا هستی🌹
این زیبایی بخاطر روح زیبای توست!
روح تو، همیشه زیباست تا زمانیکه... یک زن شوی!

اد امه دلنوشته دختر در ادامه مطلب
الهه فاخته بازدید : 193 شنبه 03 اسفند 1398 نظرات (0)

امروز چشمانم پراز اشک شد 

بیماری به سرعت پیشرفت می کند و جان عزیزانی را می گیرد

کودک که بودم فکر می کردم فقط فعال شدن آتشفشان وحشت آور است و زلزله , اما وقتی سیل آمد دیدم ناگهانیست و شبیه به زلزله , وقتی هواپیما سقوط کرد و یکی از نزدیکان را از دست دادم دیدم ناگهانی آمد و مثل زلزله فروریخت ! و تمام نمی شود , تمام نمی شود نمی دانم چرا , آیا خدا می خواهد همدل بودن را یادمان بندازد ؟ آیا خدا می خواهد به قدرت او ایمان بیاوریم که با یک ویروس کوچک می تواند جان بسیاری را بگیرد ؟ آیا خدا می خواهد برایش سجده شکر کنیم و بی غرور هر چه داریم را از او بدانیم ؟

من معنای این همه نشانه را دور بودن از خدایم می دانم  و حرص و طمع انسان!

الهه فاخته بازدید : 174 شنبه 19 بهمن 1398 نظرات (0)

امروز الاه مرا به کوه دعوت کرد.

بعداز روزها شب ساعت 11 چشمهایم سنگین شد و خوابیدم.

هشت صبح چنان هوشیار برخاستم که خوابیدن محال بود.

صدایی از درون گفت : کوه

چای را دم کردم و درچشم بهم زدنی رسیدم.

چنان میزبانی از من کرد، که روح خسته ام آرام گرفت.

آسمان آفتابی، آبی آبی آبی ناب، برف سفید. هرگاه سردم شد آفتاب دیدم. هرجا خسته شدم روی برف قدم برداشتم، گرمم شد، سایه خنک یافتم.

جاده را گاه از برف، گاه از خاک، گاه از گل دیدم. مثل رودخانه ها کوچک روان، جوی آب باریک اما با صدای پرهیجانش مرا بار دیگر محو در نور خداوندی کرد.

الهه فاخته بازدید : 265 یکشنبه 06 بهمن 1398 نظرات (0)
بارالهامرابه خود وامگذار
دراین تنگنایی لحظه ها، قلبم تند تند می تپد و من سعی می کنم خوب باشم و خوب بمانم.
دراین لجن زار بدی ها بخواهی و نخواهی به لجن آغشته می شوی. باید مدام خودت را پاکیزه نگهداری.

بارالهامرا تنها نگذار، قلبم در التهاب مزمنی می سوزد اما... زندگی درجریان است
و این زندگی من است که مرا باخود در جریان خویش غرق کرده است.

روح خسته ام از رگ های حیات جان گرفته است انگار ریشه هایم کاملا سالم مانده است از بین برگهای خشکیده ام دوباره جوانه است زندگی در روح من

بارالها مرابه خود وامگذار


الهه فاخته
دی ماه 1398
الهه فاخته بازدید : 325 یکشنبه 06 بهمن 1398 نظرات (0)

زندگی را ساده تر از تمام داستان های نوشته شده و نوشته نشده میبینم

نویسنده الهه فاخته

 

 

زندگی را ساده تر از تمام داستانهای نوشته شده و نشده میبینم.
غمی که میگذرد، گریه هاییکه زود خشک میشوند
ساده ببین!
سخت نگیر!!
عمری را با لبخند بگذران، نفس بکش، زندگی کن، باران را بفهم، پرواز را تجربه کن
وپرواز چیزی جز سبک کردن ذهن نیست
آری در حال پروازم!
چرا آمده ام را نمیدانم
اما
خوبیها به من قدرت اوج گرفتن میدهد
باید حواسم به قله های مرتفع باشد
گاهی مسیرم را تغییر دهم
گاهی طوفان و باران را تحمل کنم
بروم ، ادامه دهم !
زخم ها خوب می شوند
روح بزرگ میشود
لبخندها زیباتر میشود
وقتی درونت پر از حس خدا باشد
نور تو را پیدا میکند
در تو رخنه می اندازد
رشد میکند
وسعت میگیرد
و درونت پر از انرژی خالق می شود
ونگاهت پر از آرامش!

بقیه دلنوشته زندگی  به همراه دکلمه در ادامه مطلب سایت

 

الهه فاخته بازدید : 156 یکشنبه 06 بهمن 1398 نظرات (0)

خدای مهربانم

در این روزهای ملتهب و شلوغ، یارم بوده ای، همدمم بوده ای

واین روزها فهمیده ام هرکسی که آزارم داد، آه کشیدم تاوان دیده است

چقدر مرا دوست داری

چقدر هوای مرا داری

که تحمل یک آه، یک اشک مرا نداری!

ومن چه کردم

تمام تلاشم برای پاک بودن است، دلم را شکستند من نمی شکنم، برای حقم بر میخیزم و تورا همراه همیشگی خودم احساس میکنم.

خدایا مرا پاکیزه گردان

خدایا مرا پاکیزه و خوش نام از دنیا ببر

مرا آن گونه ببر که اگر خطی از شعرهایم، را خواندند رنگ تو را درآن حس کنند

اگر یادگاریهایی از من دیدند، روح تو را در آنها ببینند که من برای آنچه دارم، تلاش کرده ام، سختی کشیده ام، تحمل کرده ام و صبر کرده ام و به تو توکل کرده ام. 💞

خدای مهربانم دوستت دارم هیچ گاه تنهایم نگذار، یار همیشگی ام باش

دوستت دارم❤

یاحق

دلنوشته به قلم الهه فاخته 

 

بهمن ماه 1398

 

پ.ن: برایتان آرزومندم زندگیتان از رنگ خداوند لبریز شود❤

الهه فاخته بازدید : 191 یکشنبه 22 دی 1398 نظرات (0)
 

دلنوشته  سی سالگی

تقدیم به تمامی عزیزانی که وارد دهد سی سالگی شده اند 

 

 

 

در دهه چهار زندگی خود هستم
26 دی ماه 32 سال را تمام میکنم. سالی که گذشت پرازتجربه و فراز و نشیب بود.
پراز لذت و زیبایی بود.
خرسندم از گذشتن عمرم.🌹
 

 

بقیه دلنوشته سی سالگی در ادامه مطلب 

الهه فاخته بازدید : 9374 شنبه 21 دی 1398 نظرات (0)

 

دکلمه و دلنوشته ای برای از دست دادن عزیز

به قلم الهه فاخته

 

از نبودنت درد می کشم

لحظه هایم را بدون تو تصور می‌کنم و درجوانی ام می شکنم

اما گاهی از این که اینقدر غصه دارم خجالت می کشم

خجالت می‌کشم که خدا تو را خواسته , که تو خوشحالی , که تو از دل خوشحالی اما من حسرت نداشتنت را میخورم .

 

در ادامه دکلمه و دلنوشته عزیز از دست رفته را بخوانید عزیزانم  

الهه فاخته بازدید : 275 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

طوقی آرام آرام راه می رود روی سنگ فرش کوچه ای که به خیابان می رسد

.

صدای ظریف دختر بچه ای به ناگه در فضای ساکت کوچه می پیچد , و راه

می افتد کوچه به کوچه . انگار که در کوه فریاد بزنی و صدایش چند بار

منعکس شود ...

دخترک می گوید :

“پرنده کوچولو,... قربون چشمهات برم که اینقدر مهربون می خندن “

طوقی ! چشمهای شما , مهربان می خندد ؟

چه وصف کاملی از چشمهای شیرین یک پرنده ی مانده از آواز!

دخترک ناله نکن , شوق بجوی,

دخترک غصه نخور, شاد بخند,

دخترک عیب ندارد که پدر چشم بر همگان دارد،ناپاک است!

دخترک عیب ندارد کوچه خالی ست, و تو تنهایی

دخترک شاد بخند .

طوقی قصه ی ما , به صدایت ایمان دارد.به صدایی که از عمق دلت می آید

دخترک شاد بخند , شاد بمان . دخترک پاک بمان ! یا حق !

الهه فاخته

  • کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی 
  • نویسنده الهه فاخته 
  • پ.ن: زیبایی ها را ببین 
الهه فاخته بازدید : 211 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

طوقی با چشمهای شیرینش نگاه می کند , پر می زند و روی شاخه سبز درختی می نشیند .

درگلستان , آدمی تنهاست . ماه می تابد ,انتظار می کشد ... انتظار ... انتظار ...

انگار جامی از ناکامی نوشیده است اما هنوز امید دارد . که یارش می آید .

منتظر است . منتظر.

الهه فاخته بازدید : 207 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

باز باران می بارد .

می زند به شیشه، قطره های جادویی باران . گاهی ریز .. گاهی درشت .

چشمهایت را بیناتر کن و گوشهایت را شنواتر ! قطره ها می بارند .

آسمان خیس است , رعد هم گاهی می غرد .

الهه فاخته بازدید : 220 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

در شهری عجیب , دور از تصور من و تو , آنجا که آدمهایش چشم دارند , گوش دارند , دهان دارند, چون من و تو دست و پا دارند و قلب هم دارند ...

گرسنگان سنگ بر شکم می بندند .

الهه فاخته بازدید : 496 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

دختری بازی می کرد . در کوچه ... ناگهان هیاهو گم شد . مادر یادش

رفت !

دختر گم شد .

مادر یادش آمد , دخترش تنهاست , کوچه خلوت و صدایی نیست .

شوق گم شد . مادر دید کوچه خالی است . دخترش گم شد .

طوقی دید . مادری با چشم گریان گم شده ای دارد . مثل مجنون

فریاد می زند بر سرش می کوبد اما ...

نیست که نیست

الهه فاخته بازدید : 257 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

و او دیگر نیست ...

از حقیقت که نمی شود فرار کرد !

حتی اگر از آن ترسید !

یک روز جنگ شد , یک روز شهر به هم ریخت , مملکت داشت

ویران می شد . این مملکت کودک داشت , نوجوان داشت , بی سرپناه داشت

, فقیر داشت , پولدار داشت . زن داشت , مرد داشت , یتیم داشت , پیر داشت

, جوان داشت و به اندازه تمام کشورها آرزو داشت .

یک روز جنگ شد , طوقی پر زد از روی بام , بامی که فرو ریخت از

کرنش یک خشم پولادین !

طوقی بی آشیانه شد و فرو ریخت سقف ها روی سر آدمها , آدمهایی

که مقصر نبودند اما اجباری بود .

جنگ اجباری بود !

برادرم ,.... هر جمعه با من بازی می کرد . بالش بازی می کرد . من

بالشم را پرت می کردم به او و او همیشه می باخت . برادرم ... نمیدانم ساده بود یا سادگی کرد!

الهه فاخته درشبکه های مجازی

 


دوستان عزیز میتوانید من را ( الهه فاخته ) در شبکه های مجازی اینستاگرام , تلگرام و آپارات با یوزر elahe_fakhteh دنبال کنید 

تعداد صفحات : 16

الهه فاخته
Profile Pic


 به نام آرامش قلب ها

عزت دست خداست

زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست


سلام به سایت رسمی الهه فاخته خوش آمدید


در این سایت شعرها , دلنوشته ها , کتاب ها , دکلمه ها و اشعار الهه فاخته رسانه می شود .

 

 الهه فاخته  ( مستعار ) متولد 1366 شاعر معاصر و نویسنده , گاهی خوانش شعر و دلنوشته انجام میدهد , استاد  و داور رسمی تکواندو و کیک بوکسینگ است.


 

من، فاخته .... صاحب قدرت قلم، هرچه دارم از خالق دارم
سالهای باقی عمرم را از "حق" الهی مینویسم

می خواهم پرواز کنم چون پرنده ای آزاد رها و اوج بگیرم تمام شاعرانگی من در حس مشترک است حسی بین قلب من و تو من به پرواز ایمان دارم یا حق !


 پینوشت : زندگی آنقدر ها هم پیچیده نیست که دنبال دلیلش بگردیم .

شاد بودن , عاشق بودن و حال خوب داشتن و درستکار بودن شاید نتیجه سختی هایی باشد که هر انسانی در زندگی خود خواهد داشت تا بالاخره به آن خواهد رسید .

یا حق 

الهه فاخته



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه طریق وارد سایت الهه فاخته شدید ؟