بیا جلوتر
باز هم جلوتر
آنقدر به من نزدیک شو تا
گونه هایم از نفست
گرم شود
حالا بگو دوستت دارم !
این دوستت دارم خیالم را راحت می کند
از تردیدی که گاهی به جانم می افتد
بیا جلوتر ... !!
- الهه فاخته
- عاشقانه شماره 17
بیا جلوتر
باز هم جلوتر
آنقدر به من نزدیک شو تا
گونه هایم از نفست
گرم شود
حالا بگو دوستت دارم !
این دوستت دارم خیالم را راحت می کند
از تردیدی که گاهی به جانم می افتد
بیا جلوتر ... !!
یکی بود ، یکّی نبود
زیر آسمان شهر گل کوچکی در گلدان بود!
از سر کوچکش غنچه ای زیبا خندید !
اما باد آمد غنچه اش را چید !
گل غمگین شد
غم را به درونش ریخت
پژمرد
بقیه این شعر زیبا را در ادامه مطلب بخوانید
آمدم تا عاشقانه , در کنار تو بمانم
تا برایت جان دهم
آمدم تا بمانم نازنینم !
گرچه رب بر من نظر کرد
عاشقی را صادقانه باورم کرد
چشمهایت از نگاهم دور نیست
تا زیباترین افسانه عشق
آمدم با تو بمانم تا آخرش ....
آه تو نیستی و سهم من از تو
فقط .. گریه ... شده است !
سرم را روی بازویم می گذارم
صدای نبض دستم , انگار معجزه گر ست !
و مرا می برررررردبه رویای با تو بودن !
دستهایم را می گیری و تا مرز شب ,
روی زمین می خندیم و قه قهه می زنیم
میخواهم فقط تماشایت کنم
کسی داد میزند : میوه هزار !
می پرم از رویا و تمام بدنم سرد می شود
به خانه خلوتم که می نگرم , گریه ام می گیرد
دستانم را جلوی چشمانم می گیرم
آه تو نیستی و من منتظرم به شانه ام بزنی
آه تو نیستی و سهم من از تو
فقط .. گریه ... شده است !
الهه فاخته
مثل یک بیماری واگیر دار
با دیدن عکس تو
به من سرایت می کند
دلتنگی مزمن بدون مرهم !
هر بااار , هر بار ...
الهه فاخته
اگر این عشق , واقعی باشد این بار قلب تو است که برای من می تپد
این بار تو هستی که به سراغم می آیی
ایمان دارم به پاکی احساسم
ایمان دارم به قدرتی که مرا پشتیبان تو کرد
و ایمان دارم به دانایی الله که او همه چیز را می داند و می شنود !
اگر این عشق , واقعی باشد این بار قلب تو است که برای من می تپد
این بار تو هستی که به سراغم می آیی
و قلبم را می خواهی ... خدا کند دیر نشود ! خدا کند دیوار نشود مرگ من میان من و تو ..
خدا کند اسیر فیلمهای دوزاری نشوی و نخواهی عاقبت عشق , ذهن مشوق یک نویسنده ای شود که عشق را با هجی کردن هم اشتباه می نوسد !
الهه فاخته
چشمهایت مال من است .
امشب
رویایی ترین شب زندگی ماست
آسمان شب صاف است
شهر نفس می کشد و من تو را می بوسم
نفست , نفست را بو می کشم
زندگی می کنم با گرمای بدنت
جان می گیرم با چشمهایت
آه , چشمهایت ! ...
چشمهایت مال من است .
الهه فاخته
خوابت را دیدم
دیشب خوابت را دیدم که در آغوشم خوابیدی
گفتی : آرامم کن , صدای قلبت را می خواهم
و امروز آتشی سوخت و آواری ریخت
چشمهایم تر شد
وجودم را می سوزانند کسانیکه تو را از من می گیرند تا کاخ آرزوهایم را ویران کنند! کاخی را که پادشاهش تو هستی !
آه کاش این آوار امروز به سر آنها می ریخت به سر کسانی که عشق را می دزدند
عشق را می کشند
و قلبشان سنگی ست !
الهه فاخته
دلنوشته و نامه عاشقانه دزد عشق
چقدر امشب دلم , بی تاب دستهایت شده است
دستهایی که صورتم را در خود گرفته و از گرمایش آرام گرفته ام
حتی در خیال !عشق را که نمی شود دیکته کرد !
گاهی مثل همین امشب
گاهی مثل همین الان
بالش زیر سرم هم دلهره گرفته است
و می گوید چقدر اسمش را تکرار می کنی ؟!
آن چه می داند عشق چیست !
و چه می داند دلتنگی چیست !
و چه می داند پناه بردن به آن از سر چیست ؟
چقدر امشب دلم , بی تاب دستهایت شده است
دستهایی که صورتم را در خود گرفته و از گرمایش آرام گرفته ام
حتی در خیال !
اما تو بی نیاز هستی و من نیازمندخدایا !
تو وجودم را سرشار از عشق کرده ای
تو به من مهربانی داده ای
خوب بودن آموخته ای
بخشندگی آموخته ای
اما تو بی نیاز هستی و من نیازمند
چرا هرچه خوبی کنم زخمی میشوم؟
این گاهی بد بودن آزارم میدهد میخواهم مثل تو خوب خالص باشم اما
نیازمندم .. چیزی درونم کم است😢
ای خالق بی همتایم!
به من قدرتی ببخش که اگر خوبی کردم بدی نبینم
من چندروزیست پر از غم هستم
مرا در آغوش بکش!
حالم خراب است
مرا در آغوش بکش بی مدعای خوب 😢❤️
الهه فاخته
۱۵ بهمن ۹۷ .بامداد
خودت هم می دانی
چشمهای پر راز من تو را هم اسیر کرده است
این راز , شعر عاشقی ست
به لبخند تو فکر می کنم
لبهایم پر از شعر می شود و چیزی نمی نویسم
به نگاه تو فکر می کنم ! ... و به قلبت ! ..... و دستهای پر حرارتت!
وجودم پر از شعر می شود ..
اما نمی نویسم !
آنگاه که تو را می بینم , فقط نگاهت می کنم
و فقط کسانی که این لحظه را می بیننند ,حس چشمهای مرا می فهمند
خودت هم می دانی
چشمهای پر راز من تو را هم اسیر کرده است
این راز , شعر عاشقی ست
آری بالاخره تو می آیی و سهم من از این عاشقانه , این نیست
شب را که با فکر تو می خوابم , خواب تو را می بینم
و صبح به تو سلام می دهم و بر می خیزم
اذان که می گوید دعایت می کنم و گاهی ....
یادم می افتد تو واقعا کنارم نیستی و می ترسم که نباشی
تو می آیی
آری بالاخره تو می آیی و سهم من از این عاشقانه , این نیست
می دانم ... می دانم ... می دانم
الهه فاخته
دلنوشته عاشقانه کوتاه شماره هشت
و اگر هزاران بار در گوشم بخوانند : تو را نمیخواهد من صدهزاران بار میگویم : ولی من او را میخواهم ... میخواهم و میخوانمش ...
تمام جرم های دنیا را به گردن میگیرم اگر تو بخواهی و اگر بهانه ات این است که من مجرم هستم .
از تمام خلایق عذرخواهی میکنم اگر تو به عذرخواهیم نیاز داری تا مرا ببخشی.
هزاران بار طلب بخشش میکنم از تو، اگر مرا گناهکار و مقصر میدانی!
بر تو خرده نمیگیرم، آری بر تو خرده نمیگیرم به دوچشمان عاشقم سوگند ، اگر یک بار دیگر به آنها نگاه کنی زلالی قلبم را خواهی دید به خدا خواهی دید.
دنیای بی تو سرد است
تمام روزها زمستان است
و اگر هزاران بار در گوشم بخوانند : تو را نمیخواهد من صدهزاران بار میگویم : ولی من او را میخواهم ... میخواهم و میخوانمش ...
مهم نیست که گناهکار نیستم مهم این است تو مرا ببخشی حتی به گناه نکرده ام❤
یا حق
دلم میخواهد سرم را روی شانه هایت بگذارم
دستانم را بگیری
شاید اگر چشمهایم را ببندم و صدای نفست را بشنوم
آن لحظه سفری به بهشت کنم !
شانه های تو ، شاید .. پایان غم های دنیایم باشد.
الهه فاخته
بهار.. بیست و یکم خرداد ماه ۱۳۹۷
دلنوشته عاشقانه شماره شش
دڵم ئەیەوێت سەرم بخەمە سەر شانەکانت و
دەستەکانم بگریت
ڕەنگە ئەگەر چاوەکانم دابخەم و دەنگی هەناسەت ببیستم
لەو ساتەدا سەفەری بەهەشت بکەم !
شانەکانی تۆ ، ڕەنگە .. کۆتایی غەمەکانی دونیام بێت ...
ئالیهە فاختە
و : شـوانە عبداللە
Romance Love Letter # 6
I would like to put my head on your shoulders
You take my hands
Maybe if I close my eyes
And hear the sound of your breath
That moment I ll have a journey to heaven
Your shoulders , maybe... put an end to my worldly griefs
Translated by :
Hassan ( Ashkan ) Mahmoodi
poem : elahefakhteh
دنیای دختران
عروسک و لاک و تل و سنجاق نیست
دنیای دختران یک بغل آرامش است و بازی کودکانه اش
دنیای دختران اشک و غم و سرکوب نیست
این دختر است که نباشد می میرد طبع لطیف شعر
می خشکد اشک شوق در چشم آدمی
این دختر است شاد ، پرعشق ، اوج مهربانی خدا بر روی زمین
دختر لطف خداست چرا ناسپاسی اش کنید؟
چرا غصه اش دهید تا یک زن شود
آنگاه از درد زن بگویید و مثلا همدلش شوید؟
دنیا فراز و فرود دارد
گاه خنده و گاه غصه و اشک دارد
اما نه غصه ای که مداوم است و برای جنس زن است
نه غصه ای که حل شدنیست
این مملکت شاه ندارد که الگوی مردمش شود
شاهی که زنش ، کنارش نشیند و مردم ببینند ملکه بودن چه حالت است
آن گاه هر مرد شاه خواهد شد و ملکه یار باقیش!
فرزند یا پرنسس است یا شاهزاده عزیز!
درد این است
چرا خنجر به روح دختران زدید
که وقتی یک زن شود ، جسور شود غصه هایش ریشه دار شده زخمش عمیق تر
جسارت فریاد زدن از دختر گرفته اید
غم باد شده است و آتش به زن بودنش زدست
من دخترم
که ناز دارم و الهه عشق و مهربانی ام
گرچه صد جفا به من شده است
بخشیده ام
دوباره عشق می ورزم و از نو مهر می دهم
چگونه دلت آمده که مرا به اشک واداری
وقتی جنگیده ام قوی شده ام اما
دستهای یک مرد جلویم ایستاده است
که نکن.نرو .نگو.ساکت باش
هیییس ! چرا دختر فریاد می زند؟
غم باده میکند به درونش
وقتی که زن شود، می بازد تمام جوانیش!
هیس ممنوع
دختر فریاد بزن
بخند آری بلند بخند شادی کن
هر که گفت هیس ، بلندتر بخند
هوای دل دختران با باباست
دختری که پدر ندارد ، بابایش خداست
ناز کش عشوه دختران مادر
دختری که مادر ندارد، مادرش باز خداست
دختر بخند، شادی کن
وقتش که رسید بجنگ ، تلاش کن ...خود را ساز
هر دختر یک گل است
هوا بهاریست در جمعی که دختران بسیارند
مواظب گلها باشید.
مواظب این گلستان باشید.
با قلبی پر درد الهه آجرلو - فاخته
دکلمه دنیای دختران در ادامه ...
فقط خدا میدونه که اگه عاشق نبودم سختیا و مشکلات زندگیم منو دق داده بود و تو همین سالها یه هجله رنگی میزدن برام مینوشتن جوون ناکام.
من انقده عاشق شددددم. یه بار عاشق یه عروسک شدم قسطی خریدمش . توی اتوبوس روی پام توی مشما نشسته بود .همه فکر میکردن بچه ایه چیزیه روشو کشیدم.دیگه دلم طاقت نیاورد سرشو زدم کنار.با خوشحالی و شعف از پنجره بیرون رو میدید. گذاشتمش توی رختخواب.اولین صبح بیدارم کرد.دستشو گذاشت روی صورتم. پاشدم صبح بود بهش توضیح دادم ساعت کاریم از عصر شروع میشه تا شب! روشو کشیدم شب اومدم نشستم روتخت .از درد پاهامو میمالیدم که صداشو شنیدم . (پاهاتو بذار رو تخت تا ببوسمشون بخدا خوب میشن). این عروسک شد همدم تنهاییام.انگیزه زندگیم تو سخت ترین شرایط. یک لحظه دور موندن ازش دیووونم میکرد.
آره من عاشق یه عروسک شدم که وقتی صداشو پیدا کردمو حرف زدم ازش میترسیدن.فکر میکردن زنده س.
آره خندت نگیره من عاشقم میدونی عشق لیاقت میخواد وقتی درونت پرعشق باشه بقیه میشن انتخابت .انتخاب اینکه بهشون عشق بورزی. حالا بعد مدتها من دوباره عاشق شدم اما اینبار عاشق تو. کنارم نیستی بخدا رووووز و شب ندارم. غمگینم تو رو برای عشق ورزیدن انتخاب کردم.این انتخاب شیرینه دلچسبه اما دوریش تلخه.
عشق یه قدرته که هم امیدت میشه.هم انرژیت. عشق تو رو در خودت حل میکنه بخدا نزدیکت میکنه❤ دلم برات تنگ شده❤
دلنوشته عاشقانه غمگین انتظار
دلنوشته عاشقانه شماره 4
نویسنده الهه فاخته
این ملودی های مانده در نگاه من با تو ، تکرار خواهد شد اگر دوباره به من بنگری!
ملودی که در سکوت بین نگاهمان جاریست با هیچ سازی آواز نمیشود .
فدای چشمهای با نشاط تو❤ قبل آنکه عمرم تمام شود کاری کن❤
این روزها، روزهای نو ، روزهای سال نو ، جوانه زدن عادیست از درخت خشک شده در خواب زمستانی.
ایمان آوردم به زنده شدن دوباره
آه فصل بهار زندگیم با حضور تو می آید ناگهانی می آید .
این ملودی های مانده در نگاه من با تو ، تکرار خواهد شد اگر دوباره به من بنگری!
آه چه میشود مگر چه میشود نگاهت را تا پایان عمر از من بر نداری❤
دلم نو شده است و خاطرات تو عتیقه ماندگار تاریخیست !
چشم انتظار معجزه ای از سمت پروردگار هستم که شاخه های خشک زندگیم با عشق تو جوانه بزند.❤ تنهایم نگذار ، از من دور نباش
زندگی دو روز است، آه دو روز است ، آری دو روز است.
الهه فاخته
دلنوشته عاشقانه شماره چهار
دلنوشته عاشقانه تو را انتخاب کرده ام
دلنوشته عاشقانه شماره 3
نویسنده الهه فاخته
اما... اما تو در تصور من پایان نمیگیری و این اعتیاد هر روز دامن گیر تر از روز قبل میشود. تو تنها رویایی هستی که در من نمی خشکد و پایان نمی گیرد.
از ماشین ها فقط رنگ میدانم . در کشورهای اروپایی چیز خاصی نمی یابم! راستش یه دریا باشد و موجش برایم کافیست .شب های مهتابی دریا دیدنیست هزار بار میبینم و سیر نمیشوم!
راستش جنگل و سبزی درختان کافیست برایم بوی کنده درخت مستم می کند یک لیوان چای سبز میچسبد یا قهوه داغ ! آری چیز بیشتری نمیخواهم.
جنگل همه جا هست
دریا هم هست
شب های سحرآمیز کویر را هم دوست دارم
وای که گلزار را هم دوست دارم. مگر میشود مست از شمیم گلهای رنگارنگ نشد!
دلم سفر میخواهد ولی سفری که در آن بلند بخندم و در خود چمبره نزنم.
راستش توقع من این کشور و آن قاره نیست. غنی هستم یعنی ذهن من آنقدر بزرگ است که میتوانم با دیدن یک عکس تصور کنم آنجا هستم و لبریز شوم آنقدر که دلم دیگر نخواهد که به آنجا بروم.
اما... اما تو در تصور من پایان نمیگیری و این اعتیاد هر روز دامن گیر تر از روز قبل میشود. تو تنها رویایی هستی که در من نمی خشکد و پایان نمی گیرد.
راستش قدرت انتخاب کردن را دوست دارم.
تو انتخاب من هستی
آه برگرد و به رویایم ،واقعیت ببخش
تجسم وصالت شده است خوراک هر روز من.
در این روزهای آخر سال، انتظار خانه نشینم کرده است .
آه اگر قاصدکی می آمد و از تو میگفت شاید قلب ملتهبم آرام می گرفت
آیا تو سراب هستی یا هستی؟
بسان گل پامچال که صدای بهار را با ناز به گوشمان می رساند تمام این روزهای سخت انتظار را گذاشته ام به نشانه وصال !
آن قدر غنی از مهر پروردگار شده ام که درون خویش جز عشق و سرمستی نمیبینم و نمیخواهم.
مگر چند روز زنده ام که سرمست نشوم از فصل ها.از آسمان و از تو ..آری از تو که هم بهاری هم پاییز ، هر لبخندت شکفتن گلی زیباست و هر نگاهت به زیبایی قرص قمر!
من که از صدای قمری دم پنجره سیر نمیشوم از صدای تو بگذرم؟
آه که کسی نمی داند در سینه سوخته ام چه فلسفه ای جان داده است و با این حال من هنوز زنده هستم.
از من نگذر
من شکستنی هستم
الهه فاخته
دلنوشته عاشقانه شماره 3
در این پست برایتان دلنوشته های عاشقانه ای را قرار داده ام که به قلم الهه فاخته میباشد . برای خواندن بقیه دلنوشته ها اینجا کلیک کنید
دلم میخواهد لحظه ها کنار تو باشم تو را بنگرم ،صدایت را بشنوم، لمست کنم و اجازه ندهم کسی این حریم را ببیند
سلام عزیز نازنینم!
این روزها بیش از هر روز دیگر دلم برایت تنگ شده چقدر دلم میخواست همین روزهای نزدیک به هم کنار هم باشیم❤
آه که چقدر دلم سفر میخواهد. اما راستش تنهایی که نمی شود به سفر رفت آن هم من که دختری تنها هستم. دوست داشتم بروم به شهری که صبحش، صدای امواج دریا بلندم کند از خواب . راستش تنهایی که سفر میروم تا میایم دم ساحل بنشینم و آرام بگیرم کسی بی اجازه می آید و کنارم می نشیند و تمام خلوتم را زهر می کند. دلم میخواست تو کنارم می نشستی وای که چقدر دلچسب می شود دستهایم را در دستهایت بفشاری
آن وقت می رفتیم و با هم قدم میزدیم . از همان قدم زدن های دونفره که همه را به هوس می اندازد عاشق شوند
بعد هم کافی شاپی پیدا می کردیم و من کاپوچینو یا قهوه فرانسه سفارش میدادم با کیک شکلاتی و تو را مجبور می کردم کیک موکا یا ردولوت سفارش دهی .کیک شکلاتی را خودم میخوردم و به کیک تو هم دست برد میزدم و با هم میخندیدیم
وای که چقدر این چیزها لذت بخش است بخش خوردنش بیشتر
بعد هم میرفتیم در مسیر ساحل اما اینبار می دویدیم وااای آن قدر می دویدیم که لپ هایمان گل می انداخت و آن وقت بلند بلند میخندیدم.
من بلند خندیدن را چقدر دوست دارم راستش تو که باشی تمام ترس های دنیا خنده دار است
تو که باشی دیگر کسی بی اجازه کنارم نمی نشیند چون حریم من تو می شوی و چه کس اجازه دارد وارد حریم دونفری شود؟! آه چه روزها که در خیال خود با تو بودن را تصور میکنم با همین بهانه های کوچک
اصلا چه عیبی دارد دنبال بهانه باشیم که دنبال هم بدویم و بخندیم ؟! نه تو که باشی هیچ سوالی پرسیده نمیشود .
تو فقط باش ...فقط باش ... دلم با تو بودن را میخواهد❤
دکلمه این دلنوشته و نامه عاشقانه را در ادامه مطلب بخوانید
در این پست برایتان دلنوشته های عاشقانه ای را قرار داده ام که به قلم الهه فاخته میباشد . برای خواندن بقیه دلنوشته ها اینجا کلیک کنید
تو که باشی دیگر کسی بی اجازه کنارم نمی نشیند چون حریم من تو می شوی و چه کس اجازه دارد وارد حریم دونفری شود؟!
سلام عزیز نازنینم!
این روزها بیش از هر روز دیگر دلم برایت تنگ شده چقدر دلم میخواست همین روزهای نزدیک به هم کنار هم باشیم❤
آه که چقدر دلم سفر میخواهد. اما راستش تنهایی که نمی شود به سفر رفت آن هم من که دختری تنها هستم. دوست داشتم بروم به شهری که صبحش، صدای امواج دریا بلندم کند از خواب . راستش تنهایی که سفر میروم تا میایم دم ساحل بنشینم و آرام بگیرم کسی بی اجازه می آید و کنارم می نشیند و تمام خلوتم را زهر می کند. دلم میخواست تو کنارم می نشستی وای که چقدر دلچسب می شود دستهایم را در دستهایت بفشاری
آن وقت می رفتیم و با هم قدم میزدیم . از همان قدم زدن های دونفره که همه را به هوس می اندازد عاشق شوند
بعد هم کافی شاپی پیدا می کردیم و من کاپوچینو یا قهوه فرانسه سفارش میدادم با کیک شکلاتی و تو را مجبور می کردم کیک موکا یا ردولوت سفارش دهی .کیک شکلاتی را خودم میخوردم و به کیک تو هم دست برد میزدم و با هم میخندیدیم
وای که چقدر این چیزها لذت بخش است بخش خوردنش بیشتر
بعد هم میرفتیم در مسیر ساحل اما اینبار می دویدیم وااای آن قدر می دویدیم که لپ هایمان گل می انداخت و آن وقت بلند بلند میخندیدم.
من بلند خندیدن را چقدر دوست دارم راستش تو که باشی تمام ترس های دنیا خنده دار است
تو که باشی دیگر کسی بی اجازه کنارم نمی نشیند چون حریم من تو می شوی و چه کس اجازه دارد وارد حریم دونفری شود؟! آه چه روزها که در خیال خود با تو بودن را تصور میکنم با همین بهانه های کوچک
اصلا چه عیبی دارد دنبال بهانه باشیم که دنبال هم بدویم و بخندیم ؟! نه تو که باشی هیچ سوالی پرسیده نمیشود .
تو فقط باش ...فقط باش ... دلم با تو بودن را میخواهد❤
دکلمه این متن عاشقانه در ادامه مطلب
تعداد صفحات : 16
به نام آرامش قلب ها
عزت دست خداست
زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست