دلنوشته روزهای کرونایی
پاییز بارانی
پنجره را باز کن، پاییز را نفس بکش!
آسمان را نگاه کن
آسمان را نگاه کن
صبح ها در روشنایی آفتاب
غروب، غوطه در رنگ عاشقی، عاشقانه ای غریب؟!
وشب ها....
از ستارگانی روشن که منتظرند نگاهشان کنی تا به تو چشمک بزنند!
غروب، غوطه در رنگ عاشقی، عاشقانه ای غریب؟!
وشب ها....
از ستارگانی روشن که منتظرند نگاهشان کنی تا به تو چشمک بزنند!
با چشم دل بخوان، با چشم دل ببین عزیز دلم
بقیه دلنوشته کرونایی در ادامه مطلب
این روزها، غم مانند کودک بدقلق و بداخلاقی شده است که مدام از ما آویزان شده و آرامشمان را گرفته است.
نه چُرت های دلچسب پاییزی دیگر دلچسب است نه چایِ عصرانه!
شبیه زندانی که به او وعده آزادی داده اند نشسته ایم که تا آزاد شویم و هربار ناامید میشویم میله ای به قفسمان اضافه می کنیم.
این روزها حس گناه دارد خفه یمان میکند، شادی را بر خود ممنوع کرده ایم، تاریخ تولدها یادمان رفته ومن این روزها نگرانم.
آنقدر پروردگار بر من سخت گرفته و سخت گذشته که میدانم روزهای سخت میگذرند، آنطور که وقتی خاطره شوند لبخند میزنی ومیگویی چه زود گذشت و این هم میگذرد!
راستش این روزها غم زیاد است وهمه نگرانند غم کم نشود! تا شادی میبینند به جانش می افتند.
عزیزانی رفته اند!
عزیزانی مانده اند!
عزیزان مانده را دریابیم
نمیگویم به بیخیالی بزنیم، راستش شاید ماسک ها لبخندها را پنهان کند اما چشمانی که میخندند را نه!
دلخوشی های ساده یادمان رفته؟
دلخوشی های ساده یادمان رفته؟
پنجره را باز کن، پاییز را نفس بکش!
آسمان را نگاه کن
آسمان را نگاه کن
صبح ها در روشنایی آفتاب
غروب، غوطه در رنگ عاشقی، عاشقانه ای غریب؟!
وشب ها....
از ستارگانی روشن که منتظرند نگاهشان کنی تا به تو چشمک بزنند!
غروب، غوطه در رنگ عاشقی، عاشقانه ای غریب؟!
وشب ها....
از ستارگانی روشن که منتظرند نگاهشان کنی تا به تو چشمک بزنند!
با چشم دل بخوان، با چشم دل ببین عزیز دلم !
این روزها هم میگذرند مثل 1399 هزارسال که گذشتند حتی بیشتر!
دلت را دریاب!
روح خود را سالم نگهدار!
وبدان تا او نخواهد نمیشود که نمیشود!
این روزها را تحمل کن و بدان بدی که زیاد شود خشک وتر کنار هم میسوزنند!
خوب باش
خوب بمان
الله را صدا کن و بالاتر از یاهو نیست.
دلت شاد باشد
سختی ها برتو آسان شوند ❤️ این دعای من برای توست عزیز نازنینم 💓💕
- یا حق
- به قلم الهه فاخته
- دلنوشته روزهای کرونایی