شعر عشق و عاشقی
شاعر الهه فاخته
کتاب شعر وشاید عشق 1
عشق, رنگ خود باوری لحظه اوست
عشق, بین فاصله ها رنگ دل است
عشق, هر لحظه به یادیست که آرام بگیری از او !
بقیه شعر عشق و عاشقی در ادامه مطلب قرار گرفت
دل عاشق در به در است
دل عاشق تنهاست
دل عاشق خیس است
چه کسی می فهمد دل عاشق تنهاست, بی یار
دل عاشق گم است !
عشق, رنگ خود باوری لحظه اوست
عشق, بین فاصله ها رنگ دل است
عشق, هر لحظه به یادیست که آرام بگیری از او !
عشق, بین من و تو پل سختیست
که تن را به هم, چشم به هم, یاد به هم
هر لحظه به هم می زند وصله سخت !
عشق, همان اشک نجیبی ست
که از رفتن تو می چکد
می شود صفحه دل رنگ به تو ....
عشق خود خاطره اوست
که در وسعت چشمان تو قد می کشد اکنون ...
عشق, همان رقص پرنده ست که در ظلمت احشام
به عشق نگاه تو به آیین سیاه پشت کند
عشق همان لحظه پر نور خداست
که با یاد تو آرام بگیرد دل من
عشق, شک نکردن بر پاکی قلبیست
که ایثار کند همین لحظه به جان من زار
عشق, تردید عجیبیست
میان من دیوانه و سالم!؟
در عشق, صدا جز صورت تو نقش بر آب است
هر حس نفس، بی دم تو باز حرام است
عشق اینست که من ساده زیر کرسی گرم نشستم
سرد است هوا گر دل تو در یاد نباشد !
حتی اگر این کرسی گرم آتش جاوید به گرما
بنشاند!
عشق اینست که تو رفتی و هر شبم
با نفس گرم تو تا صبح بتازد !
عشق اینست که من هر چه از این دل غمار بنالم
آرام نگیرد ملتهب این دل سوخته من .
عشق اینست که من با نفس گرم تو ای محبوبه
دلها
تا پیش خدا با تن عریان بتا
عشق اینست که تو بدانی یاندانی
قصه از این دل بیمار,
پایان ندارد که ندارد که ندارد
عشق این است که فراق
درد بزرگیست که بیتابی دل را
به اوج گله و زاری و شکوه برساند
که خدایا, مراد دل من را برسان
نرسانی نتوانم که بمانم
دل دلدار از این گفته بپوشان
عشق این است سکوت از پس این همه زاری
عشق گران است
تو ای عاشق شیدا
نترس از این همه دوری
خداست با دل عاشق !
خداست همره عاشق !
خداست مونس عاشق !
خداست صاحب این دل
تو ای عاشق شیدا
نترس
خدا بود که آموخت گرمی دستان من و تو
خدا بود که آموخت دل بی غش مارا
خا بود که آموخت صبوری و صبوری
عاشق, رسوای زمان است
خدایا دل عاشق مارا
تو نگهدار
- یکشنبه : 25 / 10 / 1390
- شاعر الهه فاخته
- کتاب شعر صدای حق