خداوندا بزرگی کن
نگذار دل عاشق بگرید چند باره
دلم تنها و غمگین است خدایا
شبی گفتی که عاشق شو
شبی می گریی از ناکامی این دل!
چه رسمی دارد این دل
گویند که روزی آدمی از دیده ها رفت
گویند که مشق شب هماندم با غصه پیوست
گویند دلی دیشب کمی گریید و جا ماند
گویند دل عاشق گمان دارد که تنهاست
گویند که روزی آدمی از دیده ها فت
رنگ شب روشن شد آن وقت
گویند که چشمی سخت گریید,
قطره ها رنگ سفر داشت
هوایی شد زمین, رنگ خزان شد
گویند که یک دل بی تاب بی تاب
در آن لحظه گمان باطلی داشت ....
مگر ای دوست, عشق هم بازیست!
مگر عشق پاک و خالص و ماندن شدن نیست!
مگر عشق جدا از پول و زمان نیست!
مگر عشق راه و رسم دگر نیست!
مگر با خدا بودن, معرفت نیست!
مگر عاشق شدن با دست پر نیست!
مگر عشق بین من و تو و خدا نیست!
پس این چه رسمی ست ؟
در بیابانم خدایا, جنگل اینجاست
چند فوتی مانده تا این جنگل سبز
ولی انگار بالهایم ناتوان است!
خداوندا تو گفتی نیک بنگر
دلم دزدیده شد اما خدایا
دوباره دست یک روباه مکار ,
پرید و چنگ زد کنج دلم را
) به این نیت که بمانم بی هوادار (
هوادارم تو هستی خالق من !
دلم زخمیست درد دارم امشب
خداوندا بزرگی کن
نگذار دل عاشق بگرید چند باره
دلم تنها و غمگین است خدایا
شبی گفتی که عاشق شو
شبی می گریی از ناکامی این دل!
چه رسمی دارد این دل
اسیر گرگ گشتم
خداوندا نمی دانم چرا این قدر تنهایم!
و تنها خسته و پر غصه است انگار
و تنها قصه دارد, با هزاران بودن و رفتن
و تنها گرچه محکم گشته است اما
ظریف و ترد باشد در هزاران
و تنها قصه اش پیچیده باشد
و تنها جز خدا یاور ندارد
و تنها جز دل و قلبش همراهی ندارد
و تنها, تنهاست تنها ..
و تنها, عاشق است هر دم, هر لحظه در یاد
و تنها دریاست دریا
و چون اقیانوس, ژرف و آرام
اینجا کجاست؟
منم چون او قایقی می خواهم
که از این شهر و دیار دور شوم
جای من نیست میان مرداب
جای من نیست در این بارش باران
که منم قاصدک پر زده از شهر محبت
دل من دل نیست دل است
آه ای سنت و آیین خدایی
در این سینه غمی سخت شکسته ست
در این سینه, غنچه درد, در گوشه تاریک شکفته
ست
هیهات, کسی درد مرا باز ندانست
هیهات, کسی ندانست چرا صورت من این قدر
عجیب است
هیهات, کسی فکر من نیست هیچ گاه
من یک رفیقم نه سرگرمی و بازی
من شکستم ز جنس پرم و بال پرنده
سبک, نرم, و آزاد
شکستم
شکستم
- شاعر الهه فاخته
- کتاب شعر صدای حق
- شعر در تنهایی عشق رویای شکستن من شد