شعر عاشقانه کوچه باغ
شاعر الهه فاخته
تو به من گفتی در کوچه باغ
به چه می خندی ای گل ناز ؟
من به تو خندیدم که زخندیدن من می خندی
من خندیدم تا تو بخندی گل ناز !
روزها می گذرد .. یاد آن لحظه بخیر
من و تو خندیدیم
تو به من گفتی : باغ پر از شاپرک است
تو در آن روز چه قدر خندیدی
یاد آن لحظه بخیر
من و تو پشت هیاهوی زمان
غافل از ترس به هم خندیدیم
شاید آن روز خدا هم خندید !
ولی ای دوست نگفتی که چرا
دل تنهای مرا دیدی و رفتی از باغ ؟
باغ من گل دارد ..پر سنبل, پر رز
و پر از پر زدن قاصدکان
باغ من شب دارد
و درختانش همه از رد شدن باد
شاعر خوش کلام اند
که می خوانند هر لحظه به یاد من و تو
یاد آن لحظه بخیر
که تو گفتی من همان شبنم برگم
که نباشم نشود سبز, بهار
پس چرا رفتی و باغم خالیست
زیر حرفت زده ای یار گران !...
پنیجشنبه 15 / 06 / 1391
الهه فاخته
کتاب شعر صدای حق
شعر عاشقانه کوچه باغ