شعر رنگ چشمان مرا میبینی عاشقانه
کتاب شعر صدای حق
شاعر الهه فاخته
رنگ چشمان مرا می بینی؟
پس چرا خاموشی!!
روزی قلبم لرزید, کسی رنگ چشمانم را دید
اما تهمت زد بر حسّم
من آسمان را رنگی دیدم
او تاریک! او به چشمانم تهمت زد
زین پس ترسیدم, چشمهایم را بستم
اما....
بقیه شعر رنگ چشمان من در ادامه ..
روزی نوری آمد, نوری غلتید
من صدای تاپ و توپ قلبی که در نزدیکی
چشمانم بود ... فهمیدم
رنگ چشمان مرا می بینی؟
این بار فکری نیست
همه احساس شده خوابیده در محفل گرم
دیگر فکر نیست
بی پروایی ست
من نمی دانم این حس چیست
فاصله ها , فاصله ها رنگ ببازید
که من در غربت این میکده تنها ماندم
لب فرو می بندم تا صدای قلبم
بسته شود
اما سینه ام می شکند
می پیچد حرمت این شکستن در یاد ت
ای معشوقه من
بی گمان این حس, آزاد است
اما
من می ترسم باز تو به چشمان من خیانت بکنی!
رنگ چشمانم آبی نیست
اما دریاست عمق چشمانم
اقیانوس است
لب فرو می بندم, چشمانم کافیست
بشنو
گیسو کمند باغ دلدارم
این بستان, این گلها
اواخر سال 1390
- شاعر الهه فاخته
- کتاب شعر صدای حق
- شعر رنگ چشمان مرا می بینی