داستانهای آبنباتی
این داستان دندان درد
به قلم الهه فاخته
از آنجایی که به تشویق یک دوست آگاه شدم , داستان تعریف کردنم جالب است :) , دست به قلم شده و بنویسم
انشالله باب میل باشد
از این که وارد دنیای من شدید سپاسگزارم
حق کپی رایت رعایت شود
داستانهای آبنباتی این داستان دندن درد را در ادامه مطلب بخوانید
چند روزی هست که دندان درد به شدت کلافه ام کرده و حتی کپسول نوافن هم نه انگار که انگار مُسکنی گفتن چیزی اینا .. درد روز به روز بیشتر از دیروز !
کمپرس گرم که یک ور لپم رو گلگون کرده و هنوز قرمزیش نرفته دوباره درد و دوباره کمپرس گرم !
دیگه کلافه شدم , چند روزی هست خوراکی و غذاهای دلخواهم رو نمیتونم بخورم و به شدت دپرس شدم .
بالاخره امروز بعد از چُرت عصر ,
یه دلم میگفت برو برو ,
یه دلم میگفت ولش وِلش
بگیر بخواب زود خوب میشه ,
بالاخره بلند شدم و رفتم سمت داروخانه !
داروخانه انوشیروان که شلوغ هم بود و درد دندانم داشت دوباره نیشگون هاش رو شروع میکرد
رفتم قسمت و بهداشتی و خمیر دندان ضد حساسیت خواستم .
خانم محترم ... آروم آروم تشریف بردن در حالیکه اسم چند برند رو میگفتن و منم فکرم به لپم بود که دهنمو باز نکنم و باد سرد با شمشیر دولبه نزنه و وسط خیابون از درد وِلو نشم نفهمیدم چی گفت و گفتم آره ... نکه همیشه اعتماد میکنم یهو دیدماونی که آورده روش دُرُشت نوشته ضد حساسیت و سفید کننده !!!
ای بابا تو دلم کلی غر زدم و گفتم اینو نمیخوام کلی هم اخم کردم اصلا میخواستم قهر کنم و زِر زِر کنان
بیام سمت خونه که یه صدایی از درونم گفت : خویشتن داریت رو حفظ کن , مگه بچه ای
.
آروم گفتم :خانوم این سفید کننده داره من مینای دندونم رفته اینو بزنم بی دندون میشم آخه .. سرشو تکون داد و بودو بدو رفت یکی دیگه آورد و درحالیکه چشمهاش از برق رضایت میدرخشید و انگار یک عنصر کشف نشده, کشف کرده
.. داد دستم و با لبخند پر افتخارش .. تنهاش گذاشتم و رفتم سراغ دُکی
منظورم دکتر داروسازِ.. همیشه یه آقایی بود که دیگه نبود نمیدونم نبود دیگه .. همیشه اون میفهمید من چی میگم و اَدَ بودَهامو پاسخ میداد ... امروز این دُکی خنده بر لب اینا و مهربان
اما جدی نفهمید من چی میگم هیچ محلم نداد . کلا آدم خونسردیه , از فک و فامیل مراجعه کنندگان هم حال احوال میپُرسه
یه چند باری پریدم بالا و .. خب البته من کوتاه نیستم و اون بیصاحابا بلندن ( میدونید که همه شاهید اصلا همه یا میپرن یا عین زرافه گردنشونو میکشن تا کش بیاد و اون پشت یکی رو ببینن و حرفشونو بزنن ) بهله ... بعدِ چند بار پریدن دُکی رویت شد و اینبار با هر پرش یه ببخشید هم اضافه کردم یه 10 , 20 اینطوریا باری گفتم و بالاخره دکتر جان از بالای عینک نگاهم کردن و من هم در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بودم دستم رو زیر فکم گذاشتم و گفتم
: برای دندان درد قرص خاصی مد نظرتون هست ؟ به جز نوافن , چی پیشنهاد میدید ؟
میدونین پیشنهادش مهم بود دیگه , مثلا اگه پیشنهاد نمیداد من میگفتم : قرص دندون بدید ... واسه مرحله بعد و تغییر ناگهانی ژستم برنامه داشتم که متاسفانه نشد و دُکی کار بلد مثل همیشه پاسخ داد فلان قرص که یادم نیست , کپسوله , کوچولواِ, آبیه یه ورش , یه ورش رو یادم نیست رو اُپنه الان .. اون .
خخخخخخخخب , قرص رو گرفتم و دوان دوان برگشتمو نارنگی خریدم با هویج که دیگه دندونم سالمه و بخورم و اینا, به خونه که رسیدم رفتم جلوی آینه , صدای درون گفت : تو همون خرس گنده ای هستی که تو داروخانه میپرید میگفت ببخشید ببخشید :))))
منم روی این صدای درون رو کم کردم و 4 تا از اون سنجاقهای سرخابی و بنفشمو درآوردم و زدم به موهام :)
الان با خوردن 2 کپسول , درد دندان کوچیده و انشالله دیگه بر نگرده
برو که دیگه برنگردی
- بی پول و زخمی و درد زده شما ( که پول دندانپزشکی نداره ببره اون دوتا کرم خورده سیاه خنگ ابله درد بکنه بی تربیت رو اصلاح کنه
)
- الهه خانم فاخته
- بوس
- یا حق
- داستان های آبنباتی در باب احوالات من