برگی از خاطرات گذشته من
به قلم الهه فاخته
عمق سکوت !
عمق سکوت رازی دارد که من بعد از سالها فهمیدم ولی با روحی کامل تر شده و دستانی باز نه چون گذشته ساده
چشم ها
همیشه رازی دارند و همیشه معجزه می کنند
بقیه خاطرات گذشته در ادامه مطلب
به نام خالق عشق و زیبایی
گاه گاهی
گاه گاهی که دلم می گیرد از خدا می پرسم که چرا این قدر تنهام ! و خدا می خندد و من هنوز نمی دانم که چرا خدا می خندد. کسی گفت تو تنها نیستی ، چشمهایت بوی غربت نمی دهند.
آری
من احساس می کنم تمام فرشتگان صبح تا شب و شب تا صبح دور من می چرخند.
آه
چه مهربان الهی دارم من !
عشقی که با نوشتنش آسمان را بارانی کند و غران حتما به تلخی های، پایان خواهد داد .
عمق سکوت !
عمق سکوت رازی دارد که من بعد از سالها فهمیدم ولی با روحی کامل تر شده و دستانی باز نه چون گذشته ساده
چشم ها
همیشه رازی دارند و همیشه معجزه می کنند
آه، من از دنیای طوفانی گذر کردم .
حسی دارم !
انگار همین فردا به آرزوهایم می رسم!
این هم شهابهاااااااااااااااااااا
- 91.08.02
- خاطرات الهه فاخته