باز باران زد و یاد تو روح مرا لرزاند
چون سرمای پاییز ، هم سردی و هم دلچسب!
سالهاست که دیگر ناله نمیکنم
گاه که غم به سراغم می آید ، کنار پنجره می ایستم، قهوه داغی در دست و یاد خاطرات شیرینت تمام غم مرا یکباره پوچ میکند
میخندم به قدرت عشق که چگونه هر غمی را پوچ میکند!
کنار تو بودن مرا از هر گلایه ای خالی میکند
لحظات ارزشمند کنار تو بودن را از دست نمی دهم
کسی چه میداند
شاید امشب باز خوابی دیدم که عمرم پایان یافته و فردایی برایم رقم نخورد!
من همین لحظه آری همین اکنون با تو بودن را از دست نخواهم داد❤
یا حق
نامه عاشقانه 35
الهه فاخته
۱۵ آبان ماه ۱۳۹۷
روز بارانی
ترجمه قسمتی , انگلیسی عاشقانه شماره 35 را در ادامه مطلب بخوانید عزیزانم ♥
It rained again and
Your memory shaked my soul,
Like the coldness of the autumn
Both cold and pleasant
I ve stopped moaning for years
Sometime that sorrow comes towards me, I stood by the window with a hot coffee in my hand and remembering your sweet memories fades away all my sorrows in a flash.
Translate by : Ashkan.M
Poem : Elahe Fakhte
باز باران زد و
یاد تو روح مرا لرزاند
چون سرمای پاییز
هم سردی هم دلچسب،
گاه که غم سراغم می آید کناره پنجره می ایستم، قهوه داغی در دست
و یاد خاطرات شیرینت تمام غم مرا یکپارچه پوچ می کند.
شعر : الهه فاخته
برگردان : اشکان. م
1d