کتاب فراسوی واقعیت
به قلم الهه فاخته
( اصلاحیه کتاب دختر غم زده )
فصل نهم
( پایان )
این روزها از پشت پنجره به خیابانی نگاه میکنم که پیش از این توجهی به آن نداشته ام !
انگار یک دست جلوی دویدن را گرفته و میگوید اینبار نگاه کن ! دنیا چیزهای زیبا , زیاد دارد !
باید نفس کشیدن را خوب یاد بگیریم !
دم را فروبلعیم و بازدم را بیرون دهیم ! و آرامش را درون روح خود به جریان درآوریم !
هر چیزی که باعث شود این جریان متوقف یا نامتعادل شود , روز پریشانی ماست !
تاج سر ما , دروازه ای به سمت پروردگار است اگر بسته شود در خود مانده میشویم و چه برزخیست در خود مانده شدن !
زندگی یادم داده باید حرکت کرد , باید گلی در گلدان کاشت , باید نهاری با لذت پخت و خورد ! و در کنار این لذت باید آرامش را حفظ کرد و به جریان واداشت !
گاهی کتابی خواند ! گاهی سکوت کرد
سکوت زبان صبحت با پروردگار است ! سکوت کن و با چشم دل ببین این همه زیبایی را !
این دنیا چون ترازوییست که اتفاقات در یک سو و رفتار ما در سوی دیگرش قرار دارد , بنگر چگونه به تعادل میرسد !؟
پیش از ما انسانهایی زیسته اند , پس از ما هم انسانهایی برای زیستن متولد خواهند شد . هیچ چیز در این دنیا ماندنی نیست جز پروردگاری که ما را در دامان خود میپروراند !
میخواهم رازی را به تو بگویم اگر آنقدر در خود غرق شوی که نتوانی ذات خالقت را باور کنی , این یعنی در خود مانده شدی , در خودت غرق شدی , اما دریای وجودت را بشناس , سپس قایقرانی کن .
*********
پروردگارا !
ای پادشاه جهان و جهانیان !
مرا که از روح پاک خویش آفریده ای , در این دنیای فراموشی تنها نگذار !
مرا به خود وامانده نکن , گوش شنوا و چشم بینایم را از من نگیر که ماندن در زندان درون نهایت درماندگیست !
بارالها !
به فرشتگان خویش بگو , به پیرامون من بیایند و مرا نگهبانی کنند از هر بدی و از هر شر و از هر چشم حسود و بدخواه و از هر چه بخواهد بر من بد بگذرد ! که طوفانی برپاست , پناهم باش که مومن همیشه ایمن است و من به تو ایمان دارم !
بارالها !
آنگاه که مرا می آزمایی بر آزمایش خویش آگاه کن و کمکم کن تا صبر پیشه کنم و تحمل کنم و لحظه ای از تو غافل نشوم که فراموشکاری ام و غرق شدن در سختی و بلا میتواند مرا از تو دور کند چرا که تو همیشه به من نزدیکی !
بارالها !
در این دنیا خیر و خوبی نصیبم کن و در آن دنیا هم خیر و خوبی ! من خیر هر دنیا را از تو میطلبم که تو بر خواسته من آگاهی و بسیار بخشنده نسبت به بنده ات !
بارالها !
اگر اشتباهی کردم که آگاه بودم اما از انجامش نه از اشتباهش , بر من ببخش که تو آنقدر مهربانی که منتظری از تو بخواهم ببخشی و میبخشی !
بارالها !
حاضر در تمام لحظاتم هستی و مشاهده گر ! میبینی و سکوت میکنی تا خودم بخواهم , من تو را میخواهم و یاری ام ده و سختی را بر من آسان گردان و مرا موفق کن آن زمان که پذیرفته ام و میخواهم خود را به بالاتر بکشم !
بارالها !
روزی مرا زیاد و پر برکت کن که تو بی شک رزاق هستی
بارالها !
عیب های من را بپوشان که من خوب مطلق نیستم , و اجازه نده دشمنانم از عیب هایم سو استفاده کنند و برایم بد بخواهند , آبرویم را حفظ کن
بارالها !
دعا کردن و خواستن را به من یاد بده !
بارالها !
برای خوب بودن میجنگم و تسلیم نمیشوم , من لذت فتح قله را چشیده ام , از فتح کردن دست نمیکشم , یارم باش , توانم بده , آگاهم کن و لحظه ای مرا تنها نگذار حتی آنلحظه که من تو را فراموش کرده ام , اسمت را ورد زبانم کن .
بارالها !
میدانم خدا یعنی خود آی و به خود آی , از خدا به تو رسیده ام , میدانم خدا کلمه ایست که تو نیستی پس ورد زبانم زین پس چون گذشته ای که فراموشش کرده ام و اکنون بخاطرم آمده است “ الله “ میشود و مرا یاری فرما !
بارالها !
گمشدگان را به راه راست هدایت فرما و قدرت درون را بر ما آشکار ساز تا خود را ضعیف و کم ندانیم , خود را کوچک ندانیم , به مهربانی یک سگ دلمان بلرزد اما خود را کمتر از آن ندانیم , خوبی ببینیم و خوبی را بت نکنیم بلکه خود , خوبی باشیم و خوبی کنیم و خوب بمانیم .
بارالها !
کسانی که با قلم من به دنیای من وارد میشوند را از خوب ها قرار ده و دلشان را زلال نگهدار که همراهانم را دوست دارم
بارالها !
به اندازه تک تک ذرات آفرینشت تو را سپاس میگویم , حتی بیشتر حتی بیشتر
بارالها !
رسوا کن کسی را که میخواهد آبرویم را ببرد , آبرویش را ببر کسی را که میخواهد بد نامم کند چرا که من دست دعا به سمت قادر مطلق گرفته ام و به تو ایمان دارم .
بارالها !
مرا با اتفاقات سخت , آزمایش نکن که من نگرانم تو را از خود ناامید کنم ! با تمام ایمانم به سمت تو می آیم و تسلیم رسالت خویش میشوم , از اینکه عمر دوباره به من داده ای از تو ممنونم , هرگز مرا به حال خود رها نکن , من دنیای دیوانگان را نمیخواهم !
بارالها !
به من قدرت بده , و آرامش عمیق را نصیبم کن مثل گذشته !
الله !
دوستت دارم و عاشقانه دوستت دارم , چشم دل را بر کسانی که این قصه را میخواهند بگشا ! که به خواست تو مینویسم و قسم به قلم .
شکر
یا حق
الهه فاخته