شعر گذر زمان و بودن یار از کتاب و شاید عشق یک 1

loading...

الهه فاخته

  شعر گذر زمان و یار  شاعر الهه فاخته  کتاب شعر و شاید عشق یک   هر کسی می پرسد : هی یارو !!؟ اهل آبادی هستی ! با صدایی که نمی لرزد می گویم : ... نه ... گیوه هایم پاره ست

جستجو در سایت الهه فاخته
جستجو در سایت الهه فاخته


در اين سایت
الهه فاخته بازدید : 136 چهارشنبه 14 اسفند 1398 نظرات (0)

 

شعر گذر زمان و یار 

شاعر الهه فاخته 

کتاب شعر و شاید عشق یک

 

هر کسی می پرسد :

هی یارو !!؟

اهل آبادی هستی !

با صدایی که نمی لرزد می گویم : ... نه ...

گیوه هایم پاره ست

می پرسد نان داری و آب ؟

با صدایی که نمی لرزد می گویم: « آری! »

زیر لب می گویم :

« جاده ها , لختی پای مرا می فهمند »

 

 ادامه شعر گذر زمان و یار در ادامه مطلب

 

 

 

هر شبم می گذرد ... روز کجا؟ ماه کجا ؟

و زمان می گذرد !

پای بر آدم افتاده گذاشت .. رفت که رفت !

پای بر آدم مغرور گذاشت .. رفت که رفت !

و زمان رفت و مرا هم با خود برد


هر کسی می پرسد :

هی یارو !!؟

اهل آبادی هستی !

با صدایی که نمی لرزد می گویم : ... نه ...

گیوه هایم پاره ست

می پرسد نان داری و آب ؟

با صدایی که نمی لرزد می گویم: « آری! »

زیر لب می گویم :

« جاده ها , لختی پای مرا می فهمند »


هر شب و روز

سوزشی ناپیدا , رخنه می اندازد در اندام تنم

چه زمستان باشد و چه تابستان

اشک می ریزم

سوزش گرما وا .. وی ... لاست

سوزش سرما ... بیداد !

من دراین هلهله تاریکی .... می ترسم,می ترسم

من از دیده ارزان می ترسم ...


ای یار سفر کرده من , یادت باشد

اینجا .. زیر این سقف که چراغش تا خود صبح , می تراواند فریاد

من .. می نویسم از تو

با وفابودی و از اهل

راستی اهل آبادی هستی؟

من , اهل ناکجا آبادم

راهم آن طرفتر پیداست

آن سو ... که چشم از گرگ و میش دم صبح می ترسد

آن سو ... که سواره و پیاده همه از یک جنس اند

کوله بارم یک بغچه , تکه نانی دارم

می روم ... بگذرم از تاریکی

آخر،هر کسی واماند .... بازماند

ماند در آن آبادی!

همه می خندند

من دیوانه به سوی نا کجا آبادم

چه مهم !؟

بی عصا از تل خاک

پشت این تاریکی می گذرم ,


روشنایی پیداست

چه مهم ؟ که به من می گویند : دیوانه !

می روم راه دراز

قصه کوتاه ،ولی .. خسته ام ...خسته از سوز

خسته از مار که گزندش بر پای

می نشاند شبنم بر گوشه چشم

خسته ام از عریانی

من امیدم اینجاست

در همین جمله کوتاه

« یار من با من بود »

و فرو می نشاند گرما , و فرو می ریزد سنگ

جاده صاف است وقتی .. هستی .... باز هم باش

بی تو بودن سخت است .

پایان

  • شاعر » الهه فاخته
  • تاریخ » 1391/09/09
  • کتاب شعر و شاید عشق 1
  • شعر گذر زمان و یار 

کپی از متن,شعر و دلنوشته ها با ذکر اسم الهه فاخته امکان پذیر است .... از اینکه حق کپی رایت را رعایت میفرمایید بی نهایت سپاسگزارم♥ برچسب ها: کتاب شعر و شاید عشق 1 , شعر گذشتن زمان و آسانی با یار , اشعاری که باید خواند ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
الهه فاخته درشبکه های مجازی

 


دوستان عزیز میتوانید من را ( الهه فاخته ) در شبکه های مجازی اینستاگرام , تلگرام و آپارات با یوزر elahe_fakhteh دنبال کنید 

الهه فاخته
Profile Pic


 به نام آرامش قلب ها

عزت دست خداست

زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست


سلام به سایت رسمی الهه فاخته خوش آمدید


در این سایت شعرها , دلنوشته ها , کتاب ها , دکلمه ها و اشعار الهه فاخته رسانه می شود .

 

 الهه فاخته  ( مستعار ) متولد 1366 شاعر معاصر و نویسنده , گاهی خوانش شعر و دلنوشته انجام میدهد , استاد  و داور رسمی تکواندو و کیک بوکسینگ است.


 

من، فاخته .... صاحب قدرت قلم، هرچه دارم از خالق دارم
سالهای باقی عمرم را از "حق" الهی مینویسم

می خواهم پرواز کنم چون پرنده ای آزاد رها و اوج بگیرم تمام شاعرانگی من در حس مشترک است حسی بین قلب من و تو من به پرواز ایمان دارم یا حق !


 پینوشت : زندگی آنقدر ها هم پیچیده نیست که دنبال دلیلش بگردیم .

شاد بودن , عاشق بودن و حال خوب داشتن و درستکار بودن شاید نتیجه سختی هایی باشد که هر انسانی در زندگی خود خواهد داشت تا بالاخره به آن خواهد رسید .

یا حق 

الهه فاخته



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه طریق وارد سایت الهه فاخته شدید ؟