- 17/09/1392
-
شاعر الهه فاخته
-
دفتر شعر 1394
-
شعر نو شماره 1
من کیستم !؟؟؟
من الهه نازم .. چون فاخته ای آزادم
در شهر پرهیاهو , دور از تر بودن اشک
میخوانم و میسازم
من فاخته ای آزادم
دل بر سنگ ندادم
با زخم و کینه و درد ... کوه خالی نسازم
من آزاد آزادم
با بالهای فراخم ..
رو به آسمان آبی .. پر می زنم دمادم
دانی چه عمری دارم ؟
عمری پر از زخم و درد , بدون حسرت و خشم
دل بسته ام به خالق
در شهر پر هیاهو , دل بسته ام به قلبم
این پیر صد ساله .. عمرش فنا نشد دوست !
من, دنیا را گشتم .. به خالقم رسیدم
دیگر جانی ندارم
) عمرم به گیسوی زمان , طعنه میزد .. من پیر چند سالم ؟ (
نه اشک و آه و نفرین , عاری زهر خیانت
دل بسته ام به قلبها .. آخر رسالتم چیست ؟
جز خنده و تبسم , بر قلب های خسته
راهم کجاست ای دل ؟
آخر کجاست ای دل ؟
آخر تو هستی ای دل ! تنها سبب تو هستی
باید صبور باشم .. بر قلب های خسته
بر قلب دلشکسته , دردی فرو نشانم
من تلخ تر از گذشته , جامی ندیدم اکنون
ای دوست .. دوست دیرین
این قلب, تنها بهانه , برای ماندن ماست
بفهم راز خلقت , تنها دلیل... دلهاست !
یا حق
الهه فاخته