طوقی آرام آرام راه می رود روی سنگ فرش کوچه ای که به خیابان می رسد
.
صدای ظریف دختر بچه ای به ناگه در فضای ساکت کوچه می پیچد , و راه
می افتد کوچه به کوچه . انگار که در کوه فریاد بزنی و صدایش چند بار
منعکس شود ...
دخترک می گوید :
“پرنده کوچولو,... قربون چشمهات برم که اینقدر مهربون می خندن “
طوقی ! چشمهای شما , مهربان می خندد ؟
چه وصف کاملی از چشمهای شیرین یک پرنده ی مانده از آواز!
دخترک ناله نکن , شوق بجوی,
دخترک غصه نخور, شاد بخند,
دخترک عیب ندارد که پدر چشم بر همگان دارد،ناپاک است!
دخترک عیب ندارد کوچه خالی ست, و تو تنهایی
دخترک شاد بخند .
طوقی قصه ی ما , به صدایت ایمان دارد.به صدایی که از عمق دلت می آید
دخترک شاد بخند , شاد بمان . دخترک پاک بمان ! یا حق !
الهه فاخته
- کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی
- نویسنده الهه فاخته
- پ.ن: زیبایی ها را ببین