شعر غمگین پیر لعنتی غم
شاعر الهه فاخته
اين پير لعنتي رهايم نمي کند!
غم زاده من است يا من زاده غمم؟
مدام غر ميزند دم گوشم اين لعنتي
کجا روم که رها شوم ز آن؟
وقتي که در منزلش نشسته ام و ساکنم؟
گر نخواهمش بايد بروم از خانه اش
کجا بروم؟ دربه در شوم؟
بروم در کوچه و يک پير دگر همدمم شود؟
بروم در گوشه اي که نبينمش؟
بقیه شعر غمگین این پیر لعنتی غم در ادامه مطلب ...