آه امان , ای دل امان از این و آن ...
آنکه صاحب منسب است گویی که انگار خدااااااااااااااست
او که میگوید ز خود ,شعله خشم و جهالت بر تنش افروخته
خود نمیداند ولی ... دیگران می بینند .. دیگران می بینند
آه امان , آه امان از دل بی کینه من
که کسی باز مرا دیوانه کرد
گفتمش دوست بیا گفتمش دوست بیا تا به تو گویم چه کنی !
رفت و دیگر نگهش بر من بیچاره نبود!!
گفتمش دوست که راهت شده پر سهو و خطا
تو بیا تا که بگویم چه کنی ,
خنده کرد و قه قهان گفت تو که باشی چون من ؟؟؟
" من منم هر که منست از من نیست , من همانم که منم "
خطی از شعر مرا بر خود من کرد عیان!
اما من عاقبتم نیست چُنان که فرمود
من که گفتم من منم , من... منم من نه تواَم .. من نه توام من نه توام .. من ..... منم
من منم هر که من استتتتتتتتتت از من نیست !
چون که خودست , چون که خودست , چون که خودست
گفتم هر که من نیست از من نیست
بلکه خود است بلکه خود است
ای امان ای امااااااان ای امان
تو بیا و بگوشش بخوان آیه ای از قرآن را
بخدا کککر بشود ... بخدا کور شود ... حرف , حرف خودش
من که گفتم که منم , من من خود کردم لیک
آنچه گفتم به سرم امد و من حیرانم
من که گفتم منِ من جملگی تصویر تو نیست
تو یکی... من یکی و .. اون یکی و ... یکی یکی
گفتم من نه منم , بلکه منظور مرا بد فهمید
هی هات از این کُبر , از این کبر نه غرور
ای وای از این کبر , از این کبر نه غرور
آدمی زنده است از بهر دل خود اما ....
هر چه گویی هر چه خواهی , بکن اما ... خود باش خود باش
این شباهت خوب نیست
که در این عالم خاکی هر کسی خوب تر است
نزد خدا بهتر بود
یا حق
الهه فاخته
اردیبهشت 1400