بهونه های عاشقی
صبح شد ,
بازم یه صبح قشنگ دیگه ,
فکر کردم تا تو بری صبحانه رو آمده کنی سورپرایزت میکنم .
اما الان می بینم که تو برام توی همون لیوانی قهوه ریختی که دیروز عصر من ازش خوشم اومد و یادم رفت بخرمش .
رفته بودم برات گل بچینم تا یادت باشه من از تو زرنگ ترم , ولی بازم رو دست خوردم .
آی پریای مهربون , بهم بگین یعنی میدونه منم دوستش دارم ؟
گل گل گل , این گلها شاهد قلب من هستن ♥
الهه فاخته
کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی