کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی

loading...

الهه فاخته

کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی,نامه ابراز همدردی,داستانک,داستان کوتاه زیبا,داستان های کوتاه طوقی,

جستجو در سایت الهه فاخته
جستجو در سایت الهه فاخته


در اين سایت
الهه فاخته بازدید : 329 جمعه 07 خرداد 1400 نظرات (0)

بهونه های عاشقی 

صبح شد ,

 بازم یه صبح قشنگ دیگه ,

 فکر کردم تا تو بری صبحانه رو آمده کنی سورپرایزت میکنم .

 اما الان می بینم که تو برام توی همون لیوانی قهوه ریختی که دیروز عصر من ازش خوشم اومد و یادم رفت بخرمش .

 رفته بودم برات گل بچینم تا  یادت باشه من از تو زرنگ ترم , ولی بازم رو دست خوردم .

آی پریای مهربون , بهم بگین یعنی میدونه منم دوستش دارم ؟

گل گل گل , این گلها شاهد قلب من هستن ♥

الهه فاخته

کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی

الهه فاخته بازدید : 75 سه شنبه 21 اردیبهشت 1400 نظرات (0)

دلنوشته عاشقانه

گاهی باید مثل بند بازها بود و خطر کرد

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

عشق وقتی که شروع میشه تازه خودشو نشون میده

یه راه خیلی سخت پیش روته,انگار عین بند بازا باید تمام تمرکزتو بذاری روش تا یه وخ یا بادی , یه حرفی یا یه اتفاقی تو رو از روی این بند پایین نندازه

 گاهی وقتا نمیشه به عقب برگشت,و گاهی همه یا خیلی ها میخوان تو رو از عشق دور کنن

اینو بدون و دلتو قوی کن اگه کسی خواست تو رو ازش جدا کنه اگه اون پاش لرزید دستشو بگیر تا توی این راه سخت , از دستش ندی ...

همیشه که بخت و اقبال نیست

گاهی وقتا باید دستشو گرفت

گاهی باید یکی خطر کنه حتی اگه احتمال بده این یه ریسکه

تو قوی تر باش بگیرش که نیافته

عشق قشنگه , پاکه , معصومه , الهی ا ♥

یا حق

  • به قلم الهه فاخته
  • کتاب دلنوشته هایی از جنس دلتنگی
الهه فاخته بازدید : 176 پنجشنبه 09 اردیبهشت 1400 نظرات (0)

متن ادبی دلهای شکسته و خدا


امروز صدفها می گفتند :دیشب رد پای قلبی را در ساحل دیدیم که انگار به سمت خورشید رفته بود,چه کسی می داند دریا از دیشب کجا رفته است ؟ مگر می شود سرنوشت ما با قلبی پایان یابد ؟!!!
ستاره ای آرام از زیر شنهای ساحل لرزید و آهسته گفت : من می دانم دیشب چه گذشت ...
و سکوت مثل همیشه حاکم مطلق بود...
برگی لرزید... برگی زرد... و سکوت شکست ... شاهدان دیشب پیر گشتند در بازی دل و آسمان .
برگ گفت : دیشب قلبی به کرانه دریا آمد,اشکی لرزید... نوری از افق پیدا شد ... دریا گم شد ... ماهیان
هر کدام یک قاصدک شدند و دریا خشکید از سنگینی قصه آن دل
هر کس ماند پیر شد ,دریا دیگر نیست . من گمان می کردم یک دل که هر شب در سیاهی زیر نور ماه به ساحل می آید با سکوت دریا آرام می گیرد اما قصه ,آن قدر سنگین بود که نه دریا توان تحمل
داشت و نه ماهیان ..
ستاره گفت : دیشب فلسفه دریا پایان یافت ,دیشب در بهبهه رنگ, نور درگیر سیاهی شد ,ستارگان ریختند و آسمان ابری شد ... نباید ,نباید ,آسمان هم نبارید ...
فقط می دانم دیشب قلبی انگار شکسته بود و خدا دیشب تمام قطره های آن دل را برد ...
آری قلب های شکسته همیشه در دردستان خدا هستند . مگر می شود این دل بشکند و ناله هایش را خدا نادیده بگیرد ؟

یاحق
به قلم الهه فاخته
کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی

الهه فاخته بازدید : 185 سه شنبه 16 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

گاهی برای لذت بردن از آرامش خود بایست !

 

تیک تیک تیک ، این ساعت تیک و تاکش را برای چه کسی به رخ میکشد ؟ می گوید که من رفتم ، من رفتم ، من رفتم

من می گویم ماندم صبر کن نرو و باز می رود . انگار که به این تنهایی عادت کرده ام . انگار اسیر زمان شده ام . که کسی باور نمی کند وقتی می گویم دوستت دارم . انگار تا به حال نفرت را ندیده است که دوست داشتن را بفهمد !

یک صبح از خواب بیدار شدم و دیدم ساعت هیاهویش فرو کش کرده است . آفتاب چشمانم را بوسید و من لبخند زدم . پتو را کنار کشیدم و مقابل آینه رفتم . صدای تیک و تاک ساعت نمی آمد و من همان دختر دیروز بودم حتی دختر چند سال پیش .

به ساعت نگاه کردم آه . حتی ساعت هم با آن همه دک و پزش خوابیده است .

ساعتی که دیروز رفتنش را به رخم میکشید و جا ماندن من را فریاد می زد امروز روی 10 دقیقه مانده به 10 خوابیده است . و صبح نیست ظهر است .

من هم رفتم زیر پتوی گرم کنار بخاری ، اولین سالیست که در سرمای زندگی ام بخاری دارم . اگر ساعت با آن همه قیل و قالش امروز بدون دادن پیامی ناگهان خوابید

چرا من نخوابم ؟ بگذار بخوابم و زمان بگذرد شاید این پیر صد ساله آرام بگیرد . بگذار عقربه ثانیه شمار درجا بزند و به خیال خودش باز به ماندن من بخندد و من بدون صدای تیک و تاک آرام در رویای زیبایم فرو روم . دیگر ساعت هم اجازه گرفتن رویاهای شیرینم را نخواهد داشت .

یا حق

به قلم الهه فاخته

الهه فاخته بازدید : 194 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

دختر کابلی دلنوشته 

از کتاب الهه فاخته

 

از مقابل آینه می گذرم .

مینشینم تا صفحه ای سفید را باز کنم و در آن خاطره ای را بنویسم .

هیچ فکر نمی آید به ذهنم . و لحظات پر تکرار یکی پس  هم می گذرد .

دختری کابلی پیامی به من می دهد .

 

بقیه دختر کابلی در ادامه مطلب

الهه فاخته بازدید : 189 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

عاشقانه ای برای تو

عاشقانه دو نفره 

 

آن قدر دوستت دارم که نمیتوانم بگویم نفسم امده است

 

آخر مجنون هم که باشی یک روز نفست در سینه قفل میشود

 

هیهات که نمیدانی چه میکشم در سفری که قرار بود زودتر از موعد بیایی

عاشقانه ای برای تو 

 

امشب دلم چه قدر هوای آغوشت را کرده است

 

لباس گرم بپوش

 

 

 

بقیه عاشقانه ای برای تو در ادامه 

الهه فاخته بازدید : 183 سه شنبه 02 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

رفیق شفیق

 

و هرچه شوق هست بخاطر حضور او در قلب است .

رگ حیات جان دوباره می گیرد و زندگی رنگ می بازد با به یاد آوردن یاد بزرگ مقدس الله .

چه خوب است نوشتن از برای او ، با یاد او .... درود بر خالق انسان .


می نویسم با چشمهای تو

آری چشمهای تو ، بهانه ای برای نوشتن هستند .

آسمان بی کران خدا انگار در چشمهای پا ک و شفاف تو معنا شده است .

ای رفیق شفیق بی آنکه بدانی دوستت دارم و قلبم با یاد چشمهای تو آرام میگیرد 

 

  • الهه فاخته
  • رفیق شفیق
  • کتاب عاشقانه‌هایی ازجنس‌همدردی


دلنوشته ای دیگر درباره اصل انسانیت در ادامه مطلب
الهه فاخته بازدید : 412 سه شنبه 02 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

آشنای غریب , دلنوشته ای زیبا 

 

صدای پای آشنا می آید

آشنایی چه غریب

در ظلمت تاریکی شبهای تنهایی من !

آشنایی ظاهرا غریب ، غریب چون بوی دیار غریبی از سمت او می آید .

آه ، ای آشنای ناشناس

تو را می بینم ، هر لحظه بویت می کنم هر لحظه در شمار ثانیه در کنارم هستی و تبسم تو را می بینم .

 ای آشنا! انگار سالهای زیادیست که تو را میشناسم و با تو زندگی کرده ام .

یکبار هم از دیدن چهره زیبای تو خسته نمی شوم . هر لحظه در یادم بمان ، شاید معجزه در همین لحظه ها بیاید ، قلبم به شدت می تپد، هر جا که هستی ، ای آشنا دوستت دارم .

  • نویسنده الهه فاخته
  • کتاب عاشقانه هایی ازجنس همدردی
  • آشنای غریب دوستت دارم 
آشنای غریب دلنوشته ای دیگر در ادامه ...

 

 

الهه فاخته بازدید : 155 یکشنبه 31 فروردین 1399 نظرات (0)

آسمانی ترین مهربانی

فصل سوم - مجموعه عاشقانه هایی ازجنس همدردی

 

ای هم نفس ، ای هم آیین سلام ....!

دستهای آسمانی تو را پر ز گل ميکنم ، همان گلهای عجیبی که هر از گاهی از آسمان مي بارد و بر سر خوب آیین فرود مي آید . 

و باز هم روزی دیگر آمد و چشمهای آسمانی شما نویدی دیگر برایم رقم زد .

 

 

بقیه آسمانی ترین مهربانی در ادامه مطلب 

 
الهه فاخته بازدید : 215 چهارشنبه 27 فروردین 1399 نظرات (0)

عاشقانه غمگین رفتن 

دلتنگی

به قلم الهه فاخته

 

نمیدونم این چه حالیه

که باشی یا نباشی

دلم میگیره

از همه کس , از همه چیز حتی از گرم شدن یک لیوان آب خنک

دلم میخواد انقده بگم دلم برات تنگ میشه ولی همش فکر میکنم خیلی ها این جمله ی تکراری رو بهت میگن

دلم میخواست یه زبون خاص پیدا میشد که میتونستم بگم خیلی دلم برات تنگ شده

کاش میتونستی بفهمی خیلییییییییییییی دوستت دارم

 

  • نویسنده الهه فاخته
  • کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی
  • عاشقانه غمگین دلتنگی شماره 3
بقیه دلنوشته عاشقانه دلتنگی در ادامه مطلب 
الهه فاخته بازدید : 280 دوشنبه 25 فروردین 1399 نظرات (0)

عاشقانه غمگین متن و شعرنوشت 

کتاب عاشقانه هایی‌از جنس همدردی

نویسنده الهه فاخته

 

یکی بود , یکی نبود ,

غیر  خدا فقط  عشق بود و قلب .

من و تو بودیم و کلی رویا , کلی صدا , کلی خاطره , کلی احساس ,

انقدر زیاد بود خنده هامون , گریه هامون ,

انقدر زیاد بود غصه هامون که تا بخودمون اومدیم دیدیم قلبهامون پر شده از من و تو .

میگن قلبهای بزرگ زیاد سختی میکشن,

میگن قلبهای بزرگ لیاقت بهترینها رو دادن .


 بقیه عاشقانه غمگین شعرنوشت رفتن در ادامه مطلب


الهه فاخته بازدید : 234 دوشنبه 25 فروردین 1399 نظرات (0)

عاشقانه غمگین رفتن 

عزیز از دست رفته 

به قلم الهه فاخته

 

هر جا بری باهات میام ,

تا اون بالا بالاها, تا بالای ابرها, حتی بالاتر تا پیش خدا

 بیا  بادکنکهای صورتیمونو برداریم ,سبک بشیم بریم پیش خدا

 همیشه آدمای عاشق میگن رفت , دلمو شکست , اما بدون با رفتنت یه تیکه از قلبم پیشته همیشه .

آخه همیشه که رفتن , درست نیست خوب نیست ,

 چرا باید تو آسمونا باشی و من روی زمین ؟

 دلم نمیخواد بشنوم که بازم میگی حق داری عزیز من ! من فقط تو رو میخوام .


بقیه عاشقانه غمگین و رفتن عزیزاز دست رفته در ادامه مطلب 

الهه فاخته بازدید : 255 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

طوقی آرام آرام راه می رود روی سنگ فرش کوچه ای که به خیابان می رسد

.

صدای ظریف دختر بچه ای به ناگه در فضای ساکت کوچه می پیچد , و راه

می افتد کوچه به کوچه . انگار که در کوه فریاد بزنی و صدایش چند بار

منعکس شود ...

دخترک می گوید :

“پرنده کوچولو,... قربون چشمهات برم که اینقدر مهربون می خندن “

طوقی ! چشمهای شما , مهربان می خندد ؟

چه وصف کاملی از چشمهای شیرین یک پرنده ی مانده از آواز!

دخترک ناله نکن , شوق بجوی,

دخترک غصه نخور, شاد بخند,

دخترک عیب ندارد که پدر چشم بر همگان دارد،ناپاک است!

دخترک عیب ندارد کوچه خالی ست, و تو تنهایی

دخترک شاد بخند .

طوقی قصه ی ما , به صدایت ایمان دارد.به صدایی که از عمق دلت می آید

دخترک شاد بخند , شاد بمان . دخترک پاک بمان ! یا حق !

الهه فاخته

  • کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی 
  • نویسنده الهه فاخته 
  • پ.ن: زیبایی ها را ببین 
الهه فاخته بازدید : 237 جمعه 12 مهر 1398 نظرات (0)

و او دیگر نیست ...

از حقیقت که نمی شود فرار کرد !

حتی اگر از آن ترسید !

یک روز جنگ شد , یک روز شهر به هم ریخت , مملکت داشت

ویران می شد . این مملکت کودک داشت , نوجوان داشت , بی سرپناه داشت

, فقیر داشت , پولدار داشت . زن داشت , مرد داشت , یتیم داشت , پیر داشت

, جوان داشت و به اندازه تمام کشورها آرزو داشت .

یک روز جنگ شد , طوقی پر زد از روی بام , بامی که فرو ریخت از

کرنش یک خشم پولادین !

طوقی بی آشیانه شد و فرو ریخت سقف ها روی سر آدمها , آدمهایی

که مقصر نبودند اما اجباری بود .

جنگ اجباری بود !

برادرم ,.... هر جمعه با من بازی می کرد . بالش بازی می کرد . من

بالشم را پرت می کردم به او و او همیشه می باخت . برادرم ... نمیدانم ساده بود یا سادگی کرد!

الهه فاخته بازدید : 334 پنجشنبه 21 شهریور 1398 نظرات (0)

 

دلنوشته حال و هوای یک دختر

 

دلم می خواهد دیگر خجالت نکشم, حال و هوای دخترانگی ام را فراموش نکنم

.بی تا بیهای بی اغوش را .. بی همدم بودنهایم را .. بچه نداشتنم را ..

تنهایی سختم را ...

 

بقیه دلنوشته برای یک دختر را در ادامه بخوانید عزیزانم ♥ به همراه دکلمه 

 

الهه فاخته بازدید : 307 یکشنبه 12 خرداد 1398 نظرات (0)

داستان کوتاه دختر گم شده در شهر 

نویسنده الهه فاخته

از کتاب دلنوشته هایی از جنس همدردی

 

گاهی آنقدر بی تفاوت از غم دیگران هستیم که اگر جلوی چشمانمان کسی عزیز کسی را آزار دهد عین خیالمان نیست حتی بعضی ها در ذهنشان هم می شوند مزاحم او ! 

این داستان را از نگاه طوقی به دل مهربانتان تقدیم می کنم 

انشالله که حال دلتان خوب باشد ! و بیدار شود اگر دلی خوابیده است به این داستان !

 

بقیه داستان دختر گم شده در ادامه مطلب

الهه فاخته بازدید : 190 یکشنبه 12 خرداد 1398 نظرات (0)

از حقیقت که نمی شود فرار کرد !

حتی اگر از آن ترسید !

یک روز جنگ شد , یک روز شهر به هم ریخت , مملکت داشت ویران می شد . این مملکت کودک داشت , نوجوان داشت , بی سرپناه داشت

, فقیر داشت , پولدار داشت . زن داشت , مرد داشت , یتیم داشت , پیر داشت

, جوان داشت و به اندازه تمام کشورها آرزو داشت .

الهه فاخته بازدید : 373 دوشنبه 06 خرداد 1398 نظرات (0)

 

داستان کودک فال فروش 

تقدیم به شما عزیزان دلم ♥

نویسنده الهه فاخته

 

در کوچه های این شهر

کودک فال فروش فریاد می زند:

« فال دارم فال .... فال حافظ دارم .

اگر دلت گرفته است از دست من فالی بگیر .

من تمام فال های حافظ را بلدم ..... فال دارم فال .

بقیه داستان کودک فال فروش در ادامه مطلب

 

 

الهه فاخته بازدید : 195 پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 نظرات (0)

 داستان کوتاه قهرمان 

 از کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی 

نویسنده الهه فاخته 

 

روزی روزگاری در کنار پنجره ای خاک گرفته, طوقی کوچکی زندگی می کرد . پرنده ای تنها که تمام امیدش به لبخندهای یک مرد بود !

یک مرد چون پرنده تنها ... 

هر شب که به خانه باز می گشت, با یک لیوان قهوه گرم, کنار پنجره می ایستاد و به چشمان پرنده نگاه می کرد . از پشت شیشه همیشه سرد , چشمهای پرنده را می فهمید .

 

بقیه داستان کوتاه قهرمان را در ادامه مطلب بخوانید 

الهه فاخته بازدید : 195 پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 نظرات (0)

 داستان کوتاه قهرمان 

 از کتاب عاشقانه هایی از جنس همدردی 

نویسنده الهه فاخته 

 

روزی روزگاری در کنار پنجره ای خاک گرفته, طوقی کوچکی زندگی می کرد . پرنده ای تنها که تمام امیدش به لبخندهای یک مرد بود !

یک مرد چون پرنده تنها ... 

هر شب که به خانه باز می گشت, با یک لیوان قهوه گرم, کنار پنجره می ایستاد و به چشمان پرنده نگاه می کرد . از پشت شیشه همیشه سرد , چشمهای پرنده را می فهمید .

 

بقیه داستان کوتاه قهرمان را در ادامه مطلب بخوانید 

الهه فاخته درشبکه های مجازی

 


دوستان عزیز میتوانید من را ( الهه فاخته ) در شبکه های مجازی اینستاگرام , تلگرام و آپارات با یوزر elahe_fakhteh دنبال کنید 

الهه فاخته
Profile Pic


 به نام آرامش قلب ها

عزت دست خداست

زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست


سلام به سایت رسمی الهه فاخته خوش آمدید


در این سایت شعرها , دلنوشته ها , کتاب ها , دکلمه ها و اشعار الهه فاخته رسانه می شود .

 

 الهه فاخته  ( مستعار ) متولد 1366 شاعر معاصر و نویسنده , گاهی خوانش شعر و دلنوشته انجام میدهد , استاد  و داور رسمی تکواندو و کیک بوکسینگ است.


 

من، فاخته .... صاحب قدرت قلم، هرچه دارم از خالق دارم
سالهای باقی عمرم را از "حق" الهی مینویسم

می خواهم پرواز کنم چون پرنده ای آزاد رها و اوج بگیرم تمام شاعرانگی من در حس مشترک است حسی بین قلب من و تو من به پرواز ایمان دارم یا حق !


 پینوشت : زندگی آنقدر ها هم پیچیده نیست که دنبال دلیلش بگردیم .

شاد بودن , عاشق بودن و حال خوب داشتن و درستکار بودن شاید نتیجه سختی هایی باشد که هر انسانی در زندگی خود خواهد داشت تا بالاخره به آن خواهد رسید .

یا حق 

الهه فاخته



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه طریق وارد سایت الهه فاخته شدید ؟