الهه فاخته - مطالب ارسال شده توسط eajoorloo

loading...

الهه فاخته

الهه فاخته,شاعر و نویسنده و دکلماتور دارای کتابهای شعر,نویسنده کتاب دختر غمزده ونویسنده دلنوشته های عاشقانه و ..میباشد .تنها سایت رسمی است . الهه آجرلو

جستجو در سایت الهه فاخته
جستجو در سایت الهه فاخته


در اين سایت
الهه فاخته بازدید : 403 شنبه 08 شهریور 1399 نظرات (0)

دلنوشته سکوت کن و به خود آی 

 

گوش کن !

کمی سکوت کن !

سکوت کردن که یاد بگیری

کمی نماز خواندن آن هم با معنی تک تک جملاتش

کمی به قله کوه بنگری و آسمان را تنفس کنی

 کمی به گلهای زیبای آفتاب گردان بنگری که طلایی و زنده و پر از حسِ زندگی هستند

یا گندم زارهایی که طلایی هستند و زنده !

کمی به آسمان پر ستاره نگاه کنی و ماه را بنگری که به تو و به روح و جان تو سلام میدهد ,

آنگاه صدای فرشتگان خداوند را میشنوی ! 

میبینی که چه با دقت به تو یادآوری میکنند تا کارهایت را درست و منظم انجام دهی ! 

یا به تو میگویند از چه مسیری بروی که خطر نداشته باشد ! 

 

وقتی درونت , سکوت را بفهمد میشود میعادگاه فرشتگان, و صدایی که به عرش رَب میرسد .

مثل یک پادشاه دلسوز و مهربان به فرشتگانش میگوید تا به یاری تو بیایند ! از این زیباتر ؟  آرامش  از این بیشتر ؟

از با اقتدارتر بیشتر ؟

چه میخواهی ؟

چه میخواهی که خودت را بخاطر یک داشته یا یک مال یا یک موفقیت, آنچنان درگیر و شلوغ میکنی که سکوتِ درونت بهم میریزد؟!

 

دیگر چه میخواهی ؟ 

خودت را پر از بدی ها کرده ای و پاداش هم میخواهی ؟ 

زندگی پر از روزی میخواهی در حالیکه درونت پر از عقده های آرزوهاییست که حتی برای رسیدن به آن تلاش هم نکرده ای یا زود تسلیم شده ای ؟ 

 

تو ثروت میخواهی نه برای زندگی آرامتر بلکه میخواهی تقلید کنی از آنانکه به ثروت رسیده اند , فکر میکنی هر آنچه آنان دارند را تو داشته باشی خوشبخت میشوی در حالیکه تو اگر بی حساب هم صاحب روزی شوی باز نا آرام هستی می دانی چرا ؟

چون خودت را نشناخته ای ! 

خودت را گم کرده ای و بیرون از خودت به دنبال خودت میگردی و میخواهی یک خود جدید بسازی ! 

خودت را پیدا کن 

یاد بگیر گاهی , نه همیشه ! گاهی سکوت کنی ! 

اقیانوس درونت را بشناس ! 

ماهی هایش را , صدف ها و مروارید هایش را , طوفانها و آرامشش را ! 

قایق هایش را ! مارماهی هایش را ! مرجانهایش را ! اعماق کشف نشده بکرش را ! و حتی آسمان بی همتایش را !

آرامش را که تجربه کنی راهی برای ادامه اش پیدا کن ! 

 

گاهی در خود فرو برو مثل لاکپشت , بگذار سختی ها تو را با لاک سخت خود پس بزنند ! 

این تو هستی 

انسان ... !

 

الله فرشتگانی آفرید که همواره به او سجده میزنند ! 

الله فرشتگانی آفرید که همواره در رکوع او هستند !

الله فرشتگانی آفرید که همیشه به قامت ایستاده اند ! 

و همگی به تسبیح و ذکر پروردگار مشغولند ! 

چون یاهو, خالق عشق است و به هر کس عشق بدهد و بدی ندهد او را در نیایش با پروردگار خواهید دید ! 

 

الهه فاخته بازدید : 521 شنبه 08 شهریور 1399 نظرات (0)

خداوند میان مادر و فرزند عشقی قرار داده است که گرچه پاک و زیباست اما بالاتر از عشق او به مخلوقش نیست!

مال و فرزند لطف خداوند است به بندگانش تا لذت را در دنیا تجربه کنند.

در قرآن آمده است میتواند وسیله آزمایش الهی باشد. چنانچه مادر وپدر چنان درعشق ولذت فرزند غرق شوند که او را به اندازه خدا دوست داشته باشند و یا بجای خواستن از خداوند، از او بخواهند!شرک است.

همانطور که درقرآن خوانده ام،. احترام به مادر ازآن جهت واجب است که او فرزندش را ماه ها در شکم نگاه میدارد و دوسال به اوشیر میدهد قابل احترام است. وپدر ومادر از آن جهت قابل احترام هستند که بخاطر رابطه دوستانه وعاشقانه اگر فرزند از خدا غفلت کرد و یکتابودن خالق را نادیده گرفت، بخاطر این رابطه مادر وپدر او را به سمت خدا برگردانند.

هیچ کسی اجازه ندارد با فرزند خود فخر بفروشد یا تکبر ورزد، چرا که فرزند مثل مال، وسیله لذت بردن از زندگی و وسیله آزمایش الهی ست.

اگر کسی فرزندی ندارد، دلیل بر بی لیاقتی نیست بلکه لطف خدا در قسمتی دیگر از زندگیش شامل حالش شده.

همان کس که داده، همان کس هم میگیرد.

بودن ونبودن فرزند دلیل بر شایستگی نیست همانطور که ثروتمندبودن یا فقیر بودن دلیل برشایستگی نیست.

خداوند به دعای یک فقیر باران میفرستد اما نذرهای بیشمار یک ثروتمند را نادیده میگیرد.

همه ما نزد خداوند یکسان هستیم و چیزی که مارا بر دیگری شایسته تر میکند اول باور یکتا بودن خداوند و سپس اعمال شایسته یمان است.

 

با داشته هایی که خداوند برایتان مقرر کرده به دیگران فخر نفروشید!

او به هرکس بخواهد روزی بی حساب میبخشد

و هرگاه بخواهد کسی را به زیر میکشد.

به خودت بنگر که چه میکنی!

در لذت دنیا غرق شده ای یا به رضای پروردگار توجه میکنی؟

اگر فرزند داری،ثروتمند هستی، بدان کسی بیشتر از تو دارد پس کبر نورز

و بدان کسی کمتر از تو دارد پس شاکر پروردگار عالمیان باش!

اگر جملات مرا درک نمیکنی یعنی دریچه قلبت را بسته ای. به خودت واعمالت آگاه باش وعمیقا یکتا پرست باش.

اگر به فرزند و مال خود بیش از حد عشق بورزی یعنی برای او شریک قرار داده ای و این کفر است.

یا حق

مردادماه 139‪0

الهه آجرلو فاخته

 

الهه فاخته بازدید : 193 پنجشنبه 30 مرداد 1399 نظرات (0)

هنگامیکه گمان میکنی غیر ممکن است که بشود 

نمیشود که نمیشود !

 

این درخت روی تخته سنگی روییده است

فقط میشود قدرت خدا را فهمید.


منطق ما برای فهمیدن خداوند ناقص است

او اتفاق را ایجاد میکند وما به دنبال علت آن میگردیم

وهمیشه در شگرف هستیم!

 

این درخت رابخاطر بسپار

هنگامیکه گمان میکنی غیر ممکن است که بشود

یا غیر ممکن است که نشود!

 

دلنوشته نمیشود که نمیشود در ادامه مطلب ..

 

 

الهه فاخته بازدید : 183 شنبه 18 مرداد 1399 نظرات (0)
 

دلنوشته عبادت برای خالقم

به قلم الهه فاخته

میان صخره ها نشسته بودم. چشمهایم را بستم و انگار به خواب فرو رفتم. چشمهایم را باز کردم.

سگی به رنگ سیاه از پشتم رد شد. آنی ترسیدم. خوابم پرید.

چندی بعد سگ دیگری آمد. اما دقیقا پشتم نشست.
گمان کردم از من ترسیده.
اشاره کردم وگفتم که برو دوستت رفت. با تو کاری ندارم.
چشمهایش ترسیده بود اما ازجایش تکان نمیخورد.
جورابهایم را پوشیدم. کفشهایم راهم. به راه افتادم.
سر گردنه کوه. دیدمش. مردی سنگی به سمتش پرتاب کرد. گمان کردم رفت.
اما...
دقایقی بعد آن را پشت خود دیدم!
به دوراهی رسیدم اما آن سگ باز هم پشت من بود!
چنانی که اگر می ایستادم، پوزه اش به پایم میخورد.
هربار که برمیگشتم ونگاهش میکردم همانجا می ایستاد. چشمهایش میترسید. سرش پایین بود اما قدمی به عقب نمیرفت.
گمان کردم پایم را میگیرد. برترسم غلبه کردم. نفس عمیقی کشیدم و به الاه توکل کردم.
به زمین صاف که رسیدم، ایستادم. آن سگ دوان دوان رفت. نفس عمیقی کشیدم و مسیرش را رفتم. پشت پیچ، قله را دیدم.
یادم افتاد نیت کرده بودم به ایستگاه رسیدم چندرکعتی نماز بخوانم.
او آن سگ را برای یادآوری، دنبالم فرستاده بود.
سگی که میترسید اما یک قدم هم به عقب برنمیگشت!
ومن چقدر فراموشکارم که یادم میرود.
وچه مهربان پروردگاری دارم❤️

بارالها دوستت دارم. به اندازه تک تک ذرات آفرینشت شکر میگویم 🌹
یاحق

  • مرداد 1399
  • الهه آجرلو - فاخته
الهه فاخته بازدید : 217 پنجشنبه 02 مرداد 1399 نظرات (0)

دلنوشته ای برای الله

بارالها ... !

روی چمن های سبز این فصل نشسته ام و صدای نفسم را میشنوم 

آرام آرام .. موسیقی طبیعت , ریتم آرامش روح مرا تنظیم میکند 

صدای پرنده ای می آید , و من اکنون تپش قلبم را میشنوم 

خود را در حبابی از آرامش می یابم که غرق در نور شده ام 

میدانم این نور از آن توست که به سمت من آمده است ! 

به آسمان آبی پاک نگاه کنم یا دستم را روی قلبم بگذارم که اشاره ای به تو کند و بگویم دوستت دارم 

و من چقدر گاهی کم تو را دوست دارم 

این ریتم آرامش من است که گاهی بهم میریزد و اشک هم گاهی ناتوان از آرامش من !

تو را میخوانم و اینچنین آرام میگیرم 

بارالها ! 

از نور خود بر من ببخش ! 

آرامم کن

مهربانم 

پدرم باش , مادرم باش , رفیقم باش ! 

اگر فراموشت کردم مرا ببخش و تو مرا از یاد نبر ! تو فراموشم نکن ! تو نگاهم کن 

من از تو گنج قارون میخواهم 

ثروتی عطایم که اگر دزد هم بزند تمام نشود , راستش آرامشم که بهم میریزد , دیوانه میشوم ! 

پر از غم میشوم , درونم گل آلود میشود 

 

الهی در عرش کبریایی خویش , مرا بپذیر ! 

سعی کرده ام خوب باشم و بدی های دیگران و بد کردن های دیگران مرا بد نکند ! مرا ببخش بخاطر اشتباهم گرچه فرشتگان میگویند انسان جایز الخطاست اما من از روزی که رویت را از من برگردانی میترسم , اگر تمام مردمان دنیا رویشان را از من برگردانند خیالی نیست وقتی که تو را دارم , اما ... تحمل دلخوری تو را از خویش ندارم 

به هر اتفاقی که نگاه میکنم و فکر میکنم , میبینم هر کاری کنیم تو میتوانی سلامتمان بداری یا بمیرانی یا دنیایمان را نباتی کنی یا عضوی از بدنمان را بگیری و این همه بخواست توست ! این نشانه ها به من یادآوری میکنند که باز هم تسلیم تو باشم اما غفلت نکنم ! 

یاری ام ده باز هم باز هم , و قدرتم را باز گردان , بازوان بی نهایتت را برایم باز کن , که تنها تو اعتماد کامل من هستی ! 

 

دلنوشته ای برای خدا در ادامه مطلب

 

 

الهه فاخته بازدید : 239 جمعه 27 تیر 1399 نظرات (1)

چندسالی هست که بعضیها دلم را میشکنند، آن هم بی رحمانه

میگویند تو مادر نیستی، نمیتوانی بفهمی!

میگویند تو مادر نیستی تا اضطراب و استرس مارا بفهمی

میگویند تو مادر نیستی تا ....


نمیدانم تصور آنها از مادر بودن چیست!؟ زاییدن است؟ خب گربه هم میزاید، سگ هم میزاید، موش هم میزاید. تمام پستانداران میزایند

تمام پستانداران به فرزند خود شیرمیدهند.


چندی پیش دیدم گربه ای، بچه اش را به دندان گرفته و به بیمارستان آورده. تا بلکه محبت بی دریغ انسان شامل حالش شود.

چندی پیش سگی را دیدم که بالای فرزند خود غمگین نشسته وناله میکند، انسانی برای کمک آمد اما قصد حمله داشت! او اعتماد مادر را جلب کرد و فرزند را با علم ومحبت بی دریغش درمان کرد.

ذات مادر محافظت است. این ذاتیست. این در ذات زن است

ومن یک زن هستم.

ذات انسان خوبیست! ومن یک انسان هستم.

آیا خدا به خودش فخر میورزد؟ ذات من و تو به خدا میرسد که اشرف مخلوقات شده ایم.


بقیه اگر مادر باشی میفهمی در ادامه مطلب ... 

الهه فاخته بازدید : 151 سه شنبه 24 تیر 1399 نظرات (0)

چگونه رابطمان را حفظ کنیم و آن را محکم تر کنیم ؟

 

ما به هم محتاج هستیم! 

ما به مهربانی هم محتاج هستیم !

ما به حمایت همدیگر محتاج هستیم !

ما نیازمند هستیم , خدا که نیستیم .. پس این همه توقع از کجا می آید ؟ 

 

اگر میخواهی رابطه ای را حفظ کنی باید دو طرفه باشد . اگر خوبی میبینی خوبی کن , اگر کسی برایت کاری انجام میدهد تو هم برایش کاری انجام بده , نه برای اینکه منتی بر سرت نباشد بلکه برای ادامه یک رابطه 

تا اسم رابطه می آید یاد زوج می افتیم , یاد رابطه یک دختر با یک پسر می افتیم ! 

به پای رابطه پدر ها و مادرها به خودمان اسم عشق میگذاریم و کم پیش می آید محبتشان را جبران کنیم چون میدانیم هرچقدر بد باشیم و بدی کنیم , این رابطه تمام نمیشود .

وقتی کسی به خودمان یا فرزندمان خوبی میکند باید ما هم جبران کنیم و به او خوبی کنیم . 

اگر چیزی میخریم باید هزینه اش را پرداخت کنیم .

اگر میخواهیم رابطه ای ادامه داشته باشد باید به آن پاسخ دهیم یا پیش قدم شویم . 

نمیشود مدام توقع کنیم و انتظار داشته باشیم و خودمان کاری نکنیم . یا خودمان یک کار بکنیم و ده بار جبران بخواهیم !

هر چیزی سر جای خودش باشد ! 

اینگونه رابطه محکم ایجاد میشود و این رابطه عمر بالاتری خواهد داشت ! 

 

بقیه چگونه رابطمان را حفظ کنیم و آنرا محکم تر کنیم در ادامه مطلب 

 

 

 

الهه فاخته بازدید : 183 جمعه 20 تیر 1399 نظرات (1)

عشق چیست ؟ دلنوشته ای تقدیم به شما عزیزانم


روزی عشق در خانه قلبم را زد ! 

دیدم مظلوم است , تنهاست , کوچک است ! به خانه دلم راهش دادم . 

عشق همیشه در خانه من را میزد , شکلاتی میدادم و میرفت ! 

گاهی صدایش میکردم و با چشمهایش آرام میگرفتم !

اما اینبار در خانه قلبم را زد که همیشگی باشد .

میگفت : او خواسته , او گفته .. باید در خانه ات باشم !


سخت بود , روزهایی که بی قراری می کرد ! هر چه می دادم آرام نمیشد ! چیزی میخواست که از توانم خارج بود .

اما من صبوری کردم !

به حرمت مظلومیتش ! به حرمت تنهایی اش و فکر کردم این کار خداست , من آن روز در تنهایی خویش عشق واقعی خواستم چون محبت بی دریغ و عشق ورزیدن را مدام اشتباه می گرفتم ! و نتیجه کار دل شکسته ام میشد 

من آن روز از خدا خواستم فقط عشق باشد !

 

بقیه عشق چیست ؟ دلنوشته ای تقدیم به شما عزیزانم در ادامه مطلب 

 

الهه فاخته بازدید : 189 یکشنبه 15 تیر 1399 نظرات (0)

چرا باید ماسک بزنیم ؟

وقتی همه افراد ماسک بزنند، نرخ انتقال ویروس کرونا بین مردم در محیط‌های شلوغ تا ۹۸.۵ درصد کاهش می‌یابد.

 

آدمهای باهوش برایشان بسیار سخت است که راه منطقی را انتخاب کنند چون آنها آنقدر باهوش هستند که برای منطق بعضی چیزها , دلیلی بیاورند و آن را نقض کنند .

اصلا مشکل آدمهای باهوش همین است که از استارت فرار میکنند و نمیخواهند در چهارچوب منطق اسیر شوند . و این طبع انسان است , انسان عاشق آزادیست و به آن گرایش دارد !

حتی انسانی که پشت میله های یک زندان , اسیر شده باشد میتواند از طریق ذهن و فکر خود , چنان شعرها و جملاتی بنویسد که بتواند حتی دنیا را تکان دهد ! 

در واقع این ذهن انسان است که اسارت نمیپذیرد !

مشکل ما که در کشوری زندگی میکنیم که قوانین آن جهان سومیست اینست که نمیتوانیم منطق و هوش را در کنار هم به تعادل برسانیم . 

همین موضوع کرونا 

ویروسی چموش !

آدمهای باهوش , تمام راه های انتقال ویروس را میفهمند و سعی میکنند کاری کنند که به آن مبتلا نشوند اما از آنجاییکه انسان ذاتا موجودی فراموشکار آفریده شده است و همیشه هوشیار بودنش مطلق و صد در صدی نیست ! بالاخره یک روزی و یک جایی و یک لحظه ای غفلتی بوجود می آید و آن ویروس از غفلت انسان استفاده میکند چونی میخواهد به حیات خود در بدن انسان ادامه دهد !

این ویروس دارای هوش نیست ! فقط یک زندگی منطقی و اصولی دارد ! هویتی شبیه تمام ویروسها , با تفاوت هایی مختصر تا اسمش عوض شود ! 

 

بقیه مطلب چرا باید ماسک بزنیم در ادامه ... 

 

 

الهه فاخته بازدید : 183 چهارشنبه 11 تیر 1399 نظرات (0)

جهان سوم چگونه جاییست 

این مقاله به قلم الهه آجرلو - فاخته تقدیم به شما 

با تامل بخوانید عزیزانم 

 

جهان سوم ! جاییست که بیشتر مردمانش بسیار باهوش و احساساتی هستند. با هوش خود میتوانند انتخاب کنند اما با تحریک احساسات، بر احساسات مغلوب شده و براساس همین احساسات تصمیم میگیرند.

 جهان دوم ! جاییست که بیشتر در آن منطق وجود دارد. کار و تلاش و جنگ و ساختن بر اساس یک معادله. باید با قوانین پیشروی کنی تا زنده بمانی! هرچیزی را با معادله اش بساز و ادامه بده.

و اما...
 جهان اول :
جاییست که بیشتر مردمانش بر اساس منطق، معادله ها و قوانین میسازند و ادمهای منطقی را در راس آن قرار میدهند تا بر نظمش نظارت کند.
و آدمهای باهوش را در دل آن قرار میدهند تا باعث رشد آن جهان شوند.

و تمام این راهکارها را کسی مینویسد وکسی میسازد که بسیار باهوش باشد و همچنین میتواند در حین باهوش بودن، منطقی انتخاب کند.
یعنی راه هایش را بر اصول منطق انتخاب میکند و با هوش و احساسش آن را بزرگ میکند.
درجهان اول چیزی جز پیشرفت نخواهید یافت.

جهان سوم اگر فقط کتاب بخواند و منطق کتابخوانی و تحمل در خواندن جملات پی در پی و گاهی حفظ آن را یاد بگیرد میتواند به یک جهان اول تبدیل شود.


بقیه مقاله  جهان سوم چگونه جاییست در ادامه مطلب ... 

الهه فاخته بازدید : 181 پنجشنبه 29 خرداد 1399 نظرات (0)

ریحانه عامری فقط یک دختر جوان بود که نیاز به حمایت داشت

 

پدر!!!

مقام محترمیست

.... باغبان خوبی باش!

نمیشود تا گلی پژمرده شد،

یا دچار آفت شد

از ریشه نابودش کنی

چون باغبانش هستی

باید راهش را پیدا کنی

چقدر وقت برای تربیت دخترت گذاشته ای

؟

چقدر با او رفیق بوده ای؟

درخانه تو آرامش داشته است؟

چقدر گذشت داشته ای دربرابر خطاهای کودکی وجوانیش؟

آیا تربیت کرده ای؟ عشق ورزیده ای؟ آیا خودت میتوانی کمی فکر کنی تا هدایتش کنی؟

اگر نمیتوانی، چندبار مشاوره از متخصص گرفته ای؟

سواد به تحصیلات دانشگاهی نیست

سواد دیگری داریم به نام سواد اجتماعی

چقدر سرکوب شده ای که سرکوب میکنی؟

 

عیب ازشماست که جاهلیت میکنید

دوباره پیامبر میخواهید؟

بخواب زده اید و بیدار نمیشوید

 

بقیه دلنوشته برای ریحانه عامری در ادامه مطلب ... 

 

الهه فاخته بازدید : 265 سه شنبه 20 خرداد 1399 نظرات (0)

خاطرات دوران نوجوانی 

دلنوشته ای بر گذشته نوجوانی خویش

من کیستم ؟!

الهه آجرلو - فاخته

اینبار میخواهم از خاطرات دوران نوجوانی ام بگویم 

دقیقا از مرز بین نونهالی و نوجوانی , سنی بین 13 تا 14 سال که میشود دوم و سوم راهنمایی ! البته زمان ما 

 

نمیدانم آغاز این ماجرا از کجا شروع شد ! شاید روزی یک معلم حرفی از خود شناسی زد و یا پیشنهاد کرد کتاب زیاد بخوانیم و این شد که من برای امتحان هم که شده به کتابخانه مدرسه رفتم و تمامی کتابهایش را خواندم ! 

یادم هست فقط قرآن و نهج البلاغه مانده بود . آن روز بخاطر دارم نهج البلاغه را خواستم , چند جمله ای از آن را خواندم و یکی از معلم ها , آمد و آن را با خود برد , یادم هست زیارت عاشورا را خواندم با معنی ! دیگر هیچ کتابی نمانده بود . 

همان سالها بود که یکی ازدوستانم که گمان کنم اسمش الهه نوری بود , به من پیشنهاد داد  کتابهای او را بخوانم ! 

یک روز به درب منزلشم رفتم , و او به من چند کتاب فلسفی و روانشناسی داد ! از اینکه این کار را کرده خوشحال بودم , و به شدت سپاسگزار .. اما او خوشحال بود حتی گفت مادرش با میل قلبی و با خوشحالی این کتابها را داده که به من بدهد ! شاید مادر او میدانسته که یک دوست کتاب خوان چقدر خوب است ! و من آن زمان نمیدانستم کتاب چقدر میتواند خوب باشد ! 

با آنکه حافظه ضعیفی دارم اما فقط میخواندم و میخواندم و میخواندم !

یادم هست با ذوق و شوق کتابها را به خانه بردم و خواندم , یکبار ! دوبار ! سه بار ! کتاب چند صد صفحه ای را ... و نمیفهمیدم .. جملات برایم سنگین بود .. به خودم گفتم قسمتی از جملات را که میفهمم را دوباره بخوانم و توقف کنم تا آن قسمت را متوجه شوم و آرام آرام پیش روم . چون رمان یا کتاب علمی نبود ! حتی زیارت عاشورا هم نبود که معنی اش مشخص باشد ! 

هربار که معانی جملات را میفهمیدم خوشحال تر میشدم . 

 

سن 13 تا 14 سالگی من سالی بود که من فکر میکردم دیگر بزرگ شده ام و آدم بزرگ هستم ! 

 

بقیه خاطرات نوجوانی من در ادامه مطلب 

 

الهه فاخته بازدید : 293 دوشنبه 19 خرداد 1399 نظرات (0)

قضاوت نکنیم قضاوت بیجا یا قضاوت مردم !

 

مادر دنیایی زندگی میکنیم که پر از ماجراها و اتفاقات تازه است . 

گاهی زندگی اطرافیانمان را مورد قضاوت قرار میدهیم , و گاهی هم که میخواهیم نظرمان را در این باره مطرح کنیم خودش نوعی قضاوت میشود 

و این قضاوت ها ایجاد دلخوری حتی دلشکستگی یا گاهی دخالت در رابطه یک خانواده میشود 

پس اشتباه کار کجاست ؟ 

اگر نظر ندهیم , یعنی فکر کمتر کنیم 

اگر فکر بیشتر کنیم پس در ذهنمان هم نظر میدهیم و اگر ادامه پیدا کند بالاخره یک جا سوتی میدهیم و آنچه درونمان هست را میگوییم 

 

شما تصور کنید یک قاضی را , وقتی مقابل مجرم قرار میگیرد اول تا آخر داستان را از زبان مجرم میشنود , بعد از زبان وکیل شاکی میشنود , یا قوانینی که باعث ایجاد جرم شده است . یک قاضی از اول تا آخر ماجرایی که شروع شده و تمام شده را میشنود و برااساس قوانین موجود بررسی میکند و حکمی را صادر میکند که هم عدالت را رعایت کند و هم انصاف را ! 

شاید آن قاضی هیچ گاه در زندگی خود اینگونه عمل نکند اما وقتی لباس قضاوت را میپوشد , تمام حواس خود را به قضاوتش میدهد و نهایت دقت خود را به خرج میدهد . اینکه او در زندگی عادی خود شاید آنگونه قضاوت نکند علت این است که در زندگی عادی ابتدای داستان مشخص است و انتها مشخص نیست اگر هم اتفاقی افتاده باشد , کسانیکه درگیر آن ماجرا هستند , دقیقا چیزی را نگفته یا تمایلی برای گفتنش ندارند . 

 

 .. بقیه در ادامه مطلب 
 
الهه فاخته بازدید : 447 جمعه 16 خرداد 1399 نظرات (0)

20 سال از اولین روز شروع من به ورزش تکواندو گذشت !

الهه آجرلو 

 

20 سال شد!
20 سال پیش زمانیکه یک دختر بچه 12 ساله بودم، و با تمام شدن فصل امتحانات پایان سال، برای تابستان روزشماری میکردم، بین تفریح تابستانه وکلاس رزمی مردد شدم.
بااینکه در طول سال بسیار مصمم بودم.
آن زمان رشته کاراته طرفدار داشت. و تکواندو را نمیشناختند.
من فقط میدانستم تکواندو رشته ایست که اسم باکلاسی دارد😁.
همین روزها تصمیم گرفتم، انتخاب کنم.
آرزو داشتم بتوانم دفاعازخود را یاد بگیرم. بتوانم جاخالی دادن را یاد بگیرم وپسرهایی که درمسیر مدرسه اذیتم میکردند را بزنم تو دهانشان😁
وزنم کم شود و... من انقدر تعریف کاراته را شنیده بودم که درذهنم تصور میکردم لباسش را چپ و راستی چگونه ببندم.

یک روز مادرم با یک یک لباس سفید به خانه آمد.
دل توی دلم نبود.
لباس تکواندو بود. اخم هایم درهم رفت. که چرااشتباه خریدی😔
همچنان گول خوردم وبه باشگاه رفتم. فکر کردم لباسش عوض شده.
انقدر ناراحت بودم که پسرعمه ام، لباس کتان کاراته اش را به من داد.
انقدر سنگین وگرم بود که عرق میریختم و خیس میشدم اما لباسش را دوست داشتم.


بقیه به همراه آدرس باشگاه تکواندو دختران در ادامه مطلب

 
الهه فاخته بازدید : 0 جمعه 16 خرداد 1399 نظرات (0)

20 سال از اولین روز شروع من به ورزش تکواندو گذشت !

الهه آجرلو 

 

20 سال شد!
20 سال پیش زمانیکه یک دختر بچه 12 ساله بودم، و با تمام شدن فصل امتحانات پایان سال، برای تابستان روزشماری میکردم، بین تفریح تابستانه وکلاس رزمی مردد شدم.
بااینکه در طول سال بسیار مصمم بودم.
آن زمان رشته کاراته طرفدار داشت. و تکواندو را نمیشناختند.
من فقط میدانستم تکواندو رشته ایست که اسم باکلاسی دارد😁.
همین روزها تصمیم گرفتم، انتخاب کنم.
آرزو داشتم بتوانم دفاعازخود را یاد بگیرم. بتوانم جاخالی دادن را یاد بگیرم وپسرهایی که درمسیر مدرسه اذیتم میکردند را بزنم تو دهانشان😁
وزنم کم شود و... من انقدر تعریف کاراته را شنیده بودم که درذهنم تصور میکردم لباسش را چپ و راستی چگونه ببندم.

یک روز مادرم با یک یک لباس سفید به خانه آمد.
دل توی دلم نبود.
لباس تکواندو بود. اخم هایم درهم رفت. که چرااشتباه خریدی😔
همچنان گول خوردم وبه باشگاه رفتم. فکر کردم لباسش عوض شده.
انقدر ناراحت بودم که پسرعمه ام، لباس کتان کاراته اش را به من داد.
انقدر سنگین وگرم بود که عرق میریختم و خیس میشدم اما لباسش را دوست داشتم.


بقیه به همراه آدرس باشگاه تکواندو دختران در ادامه مطلب

 
الهه فاخته بازدید : 287 جمعه 09 خرداد 1399 نظرات (1)

مراقب رومینا هایمان باشیم ! پدر و مادر عزیز بخوان

 

دلنوشته ای که برای رومینا اشرافی دختر مظلوم 13- 14 ساله نوشتم  در ( پست شماره 413 )با استقبال خوبی روبه رو شده است در لینک تصمیم گرفتم در این متن کمی با شما عزیزانم گفتگو کنم !

سیزده چهارده سالگی یک دختر , سخت ترین بحران زندگی اش است ! بعضی ها آن را آرام میگذرانند و بعضی ها طوفانی ! 

این سن برای یک دختر با نوسانات بسیاری همراه است . 

در مقاله شماره 425   تحت عنوان خوشبختی با ذات زن و مرد ! و همچنین در مقاله شماره 410  ( با عنوان خوشبختی چیست و خوشبخت کیست ) به این نکته اشاره کرده بودم که زنان فطرتی آرام دارند و این یعنی یک زن اولین چیزی که به دنبالش می گردد و ذاتا میخواهد آن را داشته باشد آرامش است , زنی که بدون آرامش بخواهد به لذت برسد دچار بحرانهای روحی و بیماری های روحی و افسردگی میشود . این مثال را در اطرافیان خودتان می بینید .

 

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید .. 

 

الهه فاخته بازدید : 485 پنجشنبه 08 خرداد 1399 نظرات (3)

 

برای رومینا اشرفی دختر زیبای ایران زمین

 

 

او یک دختر است

با تمام نازها و مهرطلبی هایش

برایش پدر خوبی باش

او را غرق در محبت خود کن تا محبت را از غریبه ها طلب نکند.

 

مگر زیر هجده سال بدون اجازه پدر میتواند ازکشور خارج شود؟

مگر زیر هجده سال برای هرکاری رضایتنامه از ولی نمیخواهد؟

مگر مغز انسان در 22 سالگی کامل نمیشود آن هم قسمت منطقش؟!

پس چرا حرف ازدواج میشود عددها را جابه جا میکنید؟

 

مگر دخترها، وسیله اند که به اندازه نیاز مردان کم یا زیاد شود سن ازدواجشان؟! افسوس بر پدر ومادری که بخواهد برای پسرش دختر زیر هجده سال بگیرد یا بخواهد دختر زیرهجده سال خود را شوهر دهد که ازبار مسوولیتش شانه خالی کند واسمش را بگذارد رسم!

 

 

بقیه متن رومینا اشرفی دختر زیبا را در ادامه مطلب بخوانید 

الهه فاخته بازدید : 777 سه شنبه 06 خرداد 1399 نظرات (0)

عشق چیست و عاشق کیست 

 

سلام 

اینبار میخواهم از عشق بگویم !

عشق شاید همان میوه نایاب و لذیذی باشد که اگر قسمت کسی شود , بالاترین لذت دنیا را خواهد چشید !


در مقاله کوتاهی نوشته بودم خوشبختی همان لذت با آرامش است ! من فکر میکنم عشق تکرار لذت با آرامش است , یک خوشبختی پر تکرار ! با این تفاوت که در عشق به خدا هم وصل میشوی , عشق سه راس دارد . من , تو و خدا !


در این دنیای فانی هیچ چیزی مطلق و صد درصدی نیست ! اما عشق میتواند همان خوشبختی پر تکرار باشد ! 

 

گاهی فکر میکنم این ما هستیم که میتوانیم انتخاب کنیم به کسی یا چیزی عشق بورزیم , آن چیز میتواند یک گل باشد یا حتی یک عروسک ! به هرچه عشق دهی جان میگیرد , جانی از تو میگیرد ! شاید همین باشد که دلبستگی پیش می آید ! 

جایی خواندم وابستگی به یک فرد از آنجا می آید که میدانیم برایمان مفید است , بودنش و کارهایش یا جایگاهش ! و احساس میکنیم بدون او نمی توانیم و همیشه به او تکیه میکنیم !

و دلبستگی یعنی بدون آنکه در نظر بگیریم آن شخص یا آن چیز برایمان مفید هست یا نه میخواهیمش ! بدون هیچ دلیلی ! فقط میخواهیم که باشد , فقط میخواهیم که کنارش باشیم ! آدمهایی که باعث دلبستگی بقیه میشوند شاید روحی مالامال از عشق دارند !

و آنها انتخاب نمیکنند وابسته شوند یا دلبسته ! این درجه عشق ورزی ماست ! کسانی که میدانند چیزی برای وابستگی ندارند سعی میکنند با محبت و عشق , کسی را دلبسته خود کنند ! 

چرا که درغیر اینصورت باید او بامعرفت باشد تا کنار کسی بماند که نه عشق واقعی دارد و نه قوی تر یا مفید تر از ما هست !

 

بقیه عشق چیست و عاشق کیست در ادامه مطلب

 

الهه فاخته بازدید : 227 دوشنبه 05 خرداد 1399 نظرات (0)

فقر مزه ایست که تا طعم آن را نچشید، درکش نمیکنید!

نه تلخ و نه ملس، نه شور نمیدانم شاید بی مزه است تا زمانیکه بخواهی زندگی کنی نه زنده بمانی!

میگوید : فلانی اگر ندارد چرا ماهی یکبار برای کل خانواده اش بستنی سنتی با فالوده میگیرد! کسی که ندارد نمیخرد. نمیخورد!

کسی که ندارد، شاید یک روز درمیان غذا بخورد، شاید تمام مسیر ها را پیاده گز کند اما ماهی یکبار برای خانواده اش بستنی سنتی با فالوده بخرد میدانی چرا؟

چون او میداند خوشبختی آرامش همراه با لذت است. حتی ماهی یکبار

نمیشود چون فقیر است از او بخواهی فقط برای زنده ماندنش تلاش کند!

این ته بی انصافیست

این نگرش نوعی ظلم است

آدمها در هرشرایط و مکانی که باشند میتوانند طعم خوشبختی را بچشند وبرایش تلاش کنند چون امید زندگی رسیدن به همین خوشبختی هاست تا تکرار شود!

 

بقیه فقر چیست در ادامه مطلب ...

الهه فاخته بازدید : 265 سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

ملکه بودن عادت هر روزه من است

صبح ها که از خواب برمیخیزم کافیست آسمان آبی باشد تا ناز نگاهم تراوش کند به #چشمان #پنجره

فقط کافیست قاصدکی ناگهانی و بازیگوش به روی فرش بغلتد و بغض دلتنگی ام فروکش شود و یک لبخند از ته دل، آرامم کند

 

آری ملکه بودن عادت من است

خودت باش!


 

 ...

الهه فاخته درشبکه های مجازی

 


دوستان عزیز میتوانید من را ( الهه فاخته ) در شبکه های مجازی اینستاگرام , تلگرام و آپارات با یوزر elahe_fakhteh دنبال کنید 

تعداد صفحات : 27

الهه فاخته
Profile Pic


 به نام آرامش قلب ها

عزت دست خداست

زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست


سلام به سایت رسمی الهه فاخته خوش آمدید


در این سایت شعرها , دلنوشته ها , کتاب ها , دکلمه ها و اشعار الهه فاخته رسانه می شود .

 

 الهه فاخته  ( مستعار ) متولد 1366 شاعر معاصر و نویسنده , گاهی خوانش شعر و دلنوشته انجام میدهد , استاد  و داور رسمی تکواندو و کیک بوکسینگ است.


 

من، فاخته .... صاحب قدرت قلم، هرچه دارم از خالق دارم
سالهای باقی عمرم را از "حق" الهی مینویسم

می خواهم پرواز کنم چون پرنده ای آزاد رها و اوج بگیرم تمام شاعرانگی من در حس مشترک است حسی بین قلب من و تو من به پرواز ایمان دارم یا حق !


 پینوشت : زندگی آنقدر ها هم پیچیده نیست که دنبال دلیلش بگردیم .

شاد بودن , عاشق بودن و حال خوب داشتن و درستکار بودن شاید نتیجه سختی هایی باشد که هر انسانی در زندگی خود خواهد داشت تا بالاخره به آن خواهد رسید .

یا حق 

الهه فاخته



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه طریق وارد سایت الهه فاخته شدید ؟