تمامی دلنوشته های روزانه الهه فاخته

loading...

الهه فاخته

تمامی دلنوشته های روزانه الهه فاخته

جستجو در سایت الهه فاخته
جستجو در سایت الهه فاخته


در اين سایت
الهه فاخته بازدید : 82 سه شنبه 21 آذر 1402 نظرات (0)

فقط خدا، فقط خدا ، فقط خدا

فقط خدا، فقط خدا ، فقط خدا
براے خودم، بخاطر عوض شدن حالم، یڪ فنجان کاپوچینو با سس شکلات سفارش دادم، کنار خیابون واستادم ، باران هم نم نم میبارید، به درختان نگاه میکردم، و به آسمانے چنین زیبا ! قطره هاے بارون صورتم رو نوازش میده!
چشام رو بستم، نفس کشیدم .... نففففففس کشیدم ، جرعه اے از آن نوشیدم ، چقدر چسبید !
چقددددددر چسبید ، آخ اے خدا! چشمهام به آسمون مونده بود تا بارون بباره!
آخ خدا ، آخخخ خدا شکرت، مرسے که هستی.
مرسے که تو خدایی.
الهه فاخته
آخرین روز آبان ۱۴۰۲


الهه فاخته بازدید : 61 سه شنبه 21 آذر 1402 نظرات (0)

حسی در من زنده شده است
نوری در من پدیدار گشته
می‌خواهم تمام مسیر زندگی را چنان پر شور بدوم بسان کودکی که بادبادکش بالاخره به هوا رفته و با ذوق می‌دود و از ته دل میخندد، حتی گاهی مثل کودک سه ساله ، میخندم.
خدایا این چیست که در من زنده شده است ؟!
فقط چشم هایم را بستم و نفسم را حبس کردم و به تو فکر کردم ، آه ، تو در من از خود دمیدی و مرا سرشار از ذوق و زیبایی کرده ای!

چقدر زیبا شده ام....
چون چشمه ای جوشیده از دل صحرا !
باورم نمیشود !
از یک تا ده ، چقدر فاصله بود که به تو رسیدم و باز هم پر از زیبایی شده ام انگار غنچه ای بودم که شکفته است !
و من میتوانم بعد از سالهای بسیار ، از احساس خود بنویسم !
چون پیری فرتوت و تکیه زده بر عصای خویش بودم که بادبادکم به هوا جست و من در جستجوی آنچه بوده ای ! از شعفِ بسیار میخواهم به دور خود بپیچم و سراسر وجودم را در آغوش بگیرم و نوازش کنم!
بسان کسی که عزیزش را در آغوش می‌گیرد و می‌نوازد !
آیا این ثروت نیست؟
آنچنان ببینم که تو را دیده ام.
آنچنان بشنوم که تو را شنیده ام !
آه ، تو چه هستی معبودم؟!
تو .... خودِ خود عشق هستی که به شدت بنده نواز است !
من فقط تو را میستایم و تنها به آغوش امن تو پناه می آورم که تو خدایی بسیاااار مهربان و عاشق هستی ، که من کمم، آنقدر کم که نمیتوانم تو را آنطور که شایسته ات هست بستایم !
آه مهربان خدایم ، مرا در آغوش بگیر .
یا حق الحق
الهه فاخته

الهه فاخته بازدید : 233 یکشنبه 02 مهر 1402 نظرات (0)

آدمها گاهی دلشان میخواهد ، شنیده شوند !
کسی کنارشان باشد که بگوید : تو میتوانی و من به قدرتت ایمان دارم، باشد که گاهی نمیشود، اصلا شاید گاهی نباید بشود تا تو ، تلنگر بخوری، خودت را قوی کنی ، تا بتوانی قله بلندتر را فتح کنی!
چقدر خوبست یک نفر باشد که وقتی تو، دست میکشی، او ، از تو ، دست نکشد !
و تو را وادار کند به ادامه دادن....
چقدر خوبست یکی را داشتن در مسیر موفقیت!
البته به جز خدا ....

آدمها گاهی دلشان میخواهد، یک حرف یا یک کلمه بشنوند و با آن تغییر کنند !
آدمها گاهی به خطای جوانی، به خطای انسان بودن، از خیلی چیزها دست میکشند، و چه سعادتمند کسانیکه ، کسی را دارند تا نگذارد ، دست بکشد و راه نا تمام را برگردد!
یاحق
الهه فاخته

الهه فاخته بازدید : 912 جمعه 25 شهریور 1401 نظرات (0)
گفتگو با خدا 

خدایا ....
امشب دوباره به آغوش تو پناه آورده ام
و دوباره گمان می‌کنم که جز تو، هیچ کسیرا ندارم
آخر چگونه دل ببندم به انسانی که حتی عمرش را نیز نمیداند؟
آدم را وابسته دلشان می‌کنند و میروند ، ترک کردن که فقط عوض کردن راه نیست، مردن هم نوعی ترک کردن است، آنجا که واقعا منتظری برگردد اما .... معنی واقعی رفتن را میفهمی!
در این دنیا به هیچ چیز نمیشود دل سپرد، حتی مقام و عزت هم ، همیشگی نیست چرا که انسان جایزالخطاست !
خدایا دلم گرفته و میخواهم باز هم .... امشب .... مرا غرق در نور خویش کنی، چرا که تو.... بی‌نهایت قدرت هستی!
خدای قوی و مهربانم، نگذار غافل شوم، گم شوم ، فراموشت کنم
روزهای شلوغی داشته ام، حتی نتوانستم به خودم برسم، اصلا انگار خودم را هم نمیبینم، ولی ... خدا ، خدا جانم ، ای مهربانم.... مثل فرشته آرزوها، چوب جادویت را به روحم بزن و آشفته حالی ام را مرتب کن
من به تو اعتقاد کامل دارم
تو را شکر می‌گویم که شلوغی احوالم بخاطر کار است ، نه بیکاری
اما .... کنج آغوش تو را می‌خواهم
و برتر از تو نمی یابم
باز هم.... مرا در آغوش بگیر
یا رب! ای پرورنده روح و جسم و جانم
دوستت دارم خدا
یاحق
#الهه_فاخته
@elahe_fakhteh
.
الهه فاخته بازدید : 921 جمعه 25 شهریور 1401 نظرات (0)

خدایا تو تنها پناه من هستی

خدایا تو تنها تکیه گاه من هستی

به هر کجا که بروم، هر گوشه ای ، هر مکانی و هر جایی

پیش هر کسی بروم ، دوست، رفیق و عزیز ، مادر مهربان و خواهر ، برادر یا پدر یا فرزند ... آنچنان که تو آرام میکنی، آرامم نمیکنند

بی قرار قلب خسته ام شده ای، مهربان ، صبور ، بردبار از ناله هایم

گاهی آنقدر سخت میگذرد که همین سختی اش را کسی نمیتواند تحمل کند، چه کسی جز تو

خداوندا چه کسی جز تو یاورم شده است در آن لحظات نفس گیر و سخت ؟

خدایا پناهم باش دوباره و چندباره

که من به تو وصل شده ام

بی تو هیچم

درمان روح زخمی و خسته ام باش ، ای مهربان ترین مهربانان

دوستت دارم

یاحق

#الهه_فاخته

@elahe_fakhteh

الهه فاخته بازدید : 111 دوشنبه 01 فروردین 1401 نظرات (0)

به نام خداوند نیکو سرشت

خدایا امسال را اینگونه تمام میکنم که اکنون را پر از نور و نظر تو میبینم به خود

خدایا امسال را با شادمانی تمام میکنم

خدایا اگر کسی به من خوبی کرد به تو می‌سپارمش

و اگر بدی کرد باز هم به تو می‌سپارمش

خدایا کمکم کن و همواره درکنارم باش که هیچ‌کس چون تو نمیتواند از دل و جانم مراقبت کند

خدایا کمکم کن با بدی دیگران بد نشوم، بد نبینم، آدمهای بد زندگیم را از زندگی ام خارج کن

خدایا جز تو کسی را ندارم بر من بنگر و مرا به راه کسانیکه بر آنان رحمت فرستاده ای و نظر کرده ای قرار بده

یا رب، کنارم باش و نگذار از تو غافل شوم

خدایا دوستت دارم

سال جدید،قرن جدید دوباره زاده شدم و فقط تو میدانی این یعنی چه

خدایا مردم کشورم رو این روزها شادی و آرامش بده که تک تکشان لایقش هستند

خدایا، شاگردانم،دوستانم،همراهان و دنبال کنندگانم را از بدی محفوظ بدار و به آنها از نور خود ببخش

خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی میکنی

مرغ باغ ملکوتم ، نیم از عالم خاک 🌱

خدایا متحول کن احوالمان را، حال خرابمان را به نیکی و خوبی


شروع سال نو، قرن نو ، به همه مبارک 

یاحق

الهه فاخته

@elahe_fakhteh

الهه فاخته بازدید : 212 چهارشنبه 29 دی 1400 نظرات (0)
دلنوشته سی سالگی
تقدیمه به تمام سی ساله ها 

سی سالگی در من تمام نمی‌شود ، مدام تکرار میشود
این ذات بشر است ، رشد کردن، از مرحله ای به مرحله ای دیگر تاختن ..... رفتن و رفتن و کامل شدن
و من ... فکر میکنم تا چهل سالگی ، سی ساله ام
این سی سال و اندی اصلا مهم نیست ، باور کن !!!!

و من به شدت روز تولدم را دوست دارم
این همان روزیست که خدا به من گفته است : " برو زمین و آخرین رسالتت را آغاز کن، خوب پایانش بده چون بعد از مرگ ، پیش خودم خواهی ماند "
نه این که دردونه خداوند باشم ، شایدم هستم 
این بودن است که مرا امید میدهد به فرداها
یک بودنِ ابدی فنا ناپذیر کنار چیزی که بی نام است و پر از مطلقِ خوب بودن ، کنار چیزی که باهوش است،خالق است،نور مطلق است،عاشق است و بی نهایت است و زیباست ، وعالیست ، عالیترین عالی ترترترترترترترین 
.
و من به شدت روز تولدم را دوست دارم
این امید من است
کسی مرا خواسته که بینهایت خوبیهاست
خواسته باشم
خواسته برترینش باشم
خواسته .... انسان .... باشم
و من در ماه تولدم ، غرق درشادی و حال خوب شده ام
خدایا شکرت
خدایا تو برایم بخواه، تو برایم بساز
من می‌بینم
من قدرشناسم
من عمیق نگرم
تو برایم بخواهی،بهترین می‌خواهی و مرا غرق در نور و لذت خواهی کرد
.
خدایا بخاطر اینقدر خوب بودنت، و خوب خواستنت .... از تو ممنونم
یاحق
والحق
#الهه_فاخته
۲۶ دی ماه ۱۴۰۰
.
پ.ن : من ۱۰سال تو سی سالگیم بعد میشم چهل ساله،کاملا درست ومنطقی😊😉
پ.ن: اونیکی باشگاهم دخترای گلم برام جشن گرفتن اما بخاطر محدودیت های باشگاه امکان گذاشتن عکس و فیلم نیست..اوناهم خیلی برام زحمت کشیدن 
پ.ن : من تک تک این دختران رو لطف خداوند میدونم،خلایقی پر از نور و زیبایی و بدون گناه
پ.ن : خدایا هزاران بار شکرت
#سی_سالگی

الهه فاخته بازدید : 186 جمعه 05 آذر 1400 نظرات (0)

این روزها به شدت دلتنگ شده ام 

به قلم الهه فاخته


این روزها به شدت دلتنگم

دلتنگ آن دختر جوانی که رویایش تک رقمی شدن در دانشگاه بود و دوسال بعد چنان کاخ رویاهایش فرو ریخت که دیگر فراموشش کرد!

دلتنگ دختری شدم که رویای المپیک را در سر میپروراند و یک روز.... بالهایش شکست و مجبور شد تمام رویاهایش را داخل 2 کوله پشتی بگذارد،یکی را به سطل زباله بیاندازد و دیگری را به راننده تاکسی ببخشد

دلتنگ همان دختر جوانی شدم که بارها از صفر شروع کرد، کسی اشک هایش را ندید.. وسعی کرد هر طور شده روی پاهایش بایستد و ادامه دهد

این روزها، دست آن دختر را گرفته ام،

به او دلگرمی میدهم،

او را به اندازه تمام بی آغوشی هایش، در آغوش گرفته ام و به او.... آفرین می‌گویم

بخاطر تحملش، وصبرهایش در مصیبت ها و رنج هایش!

این روزها، دوش به دوش آن دختر جوان وتنها راه میروم، حرف که نمیزند، اما کنارش هستم... شاید زخم هایش درمان شود

راستش آن دختر، الگوی زندگی ام شده است

آن دختر جوان، جوانی من است

و این روزها، جوانی ام الگوی من شده است

میخواهم دوباره پرواز کنم، دوباره قدرت بگیرم، دوباره عالی ترین خود باشم

اینبار با پختگی ام....!!

چون ققنوس... از خاکستر خود زاده شدم

برمیخیزم

الله، ناجی من است

بر می‌خیزم و این‌بار بهتر از قبل... اوج میگیرم

و به جوانی ام قول میدهم، تمامی زخم هایم را ترمیم می‌کنم...

بهتر از قبل میدرخشم و جاودانگی ام را به رخ میکشم

من بعد از این زندگی دوباره ای نخواهم داشت

من... دوباره... آفرین خالقم را، خواهم شنید

یاحق

الهه فاخته


  • آذرماه 1400
  • اینستاگرام الهه فاخته 
  • تلگرام الهه فاخته
  • .

    پ. ن : دست جوانی ات را بگیر و مرهم زخم هایش باش و درمانش کن، به خودت، به خود قوی و پرتلاشت آفرین بگو... تو باید بهترین خودت باشی😉

    .


    الهه فاخته بازدید : 484 چهارشنبه 21 مهر 1400 نظرات (0)

     کوهنوردی های من با آسمون خیلی آبی 

     یه جایی دنج، تو دل کوه
    یه کوه مثل بقیه کوه ها
    با همون آسمونِ خیلی آبی

    • وقتی پایینی میگی برم تا اون قله، برمیگیردم. به اون قله که رسیدی، میبینی اصلا راهی نیومدی! می‌بینی کللللی قله هست، حتی به راس قله هم برسی،. اونجا فقط تو عکسا دیده میشه . چیزی که میمونه، مسیری هست که طی کردی .... یعنی باید بچرخی مسیر پشتت رو نگاه کنی و یادت بیاد چقدر عرق ریختی، چند لیوان چای خوردی، چندتا موزیک گوش دادی، چندبار بند کتونیت باز شده و بستیش، چند نفر بهت خداقوت گفتن تا نیرو ت بیشتر بشه و برررری بالا، چندبار اسطوخودوس دیدی، چندبار زنبود دیدی، کفشدوزک دیدی
    •  وقتی اومدی خونه، خستگیت که در رفت تا چند روز سرخوشی، اما اگه دیگه نری کم کم یادت میره، کفشدوزک ها هم ویز ویز میکنن، سکوت رو شاید یادت بره!
    • اگر میخوای خودتو پیدا کنی، برو کوه. هرجا رسیدی مسیر رفته رو نگاه کن
    • پ. ن : اگر میخوای خدارو پیدا کنی، برو قله. فقط جلو رو ببین و آسمون رو، اصلا به عقب و آنچه رفته فکر نکن. به این فکر کن هرچی بری جلو، زیادی بزرگ نیست ولی خدا.... همیشه بزرگه چه از دور، چه از نزدیک 😉
    • یاحق
    • الهه فاخته
    • پاییز 1400

    الهه فاخته بازدید : 233 چهارشنبه 21 مهر 1400 نظرات (0)


    زمان میگذرد 

    فرصت ها را از دست نده



    زمان چیز عجیبیست !
    آنقدر عجول است که حتی نمی ایستد کمی با آن گپ بزنی!!
    مثل همان کودک پرانرژی و بازیگوشی که نمی‌خواهد به حرف بزرگ‌ترها گوش دهد
    یا شبیه همان موتور سواری که کلاه گذاشته و صدایی نمیشنود و میگازد و میرود و تو فقط صدایش را میشنوی!

    شاید هم شبیه ماشین‌هایی در اتوبان که محکوم به رفتن هستند و حق ایستادن ندارند!

    این زمان هرچه هست
    گاهی زخم ها را خوب میکند
    اما....
    فقط کافیست، یک لحظه متوقف شوی
    یا یک لحظه بایستی
    یا یک لحظه شک کنی و فرصت، مثل آن موتور سوار، چنان از دستت برود که فقط یادش برایت بماند
    گاهی یادش هم نمیماند و میگویی خوش شانس نبودی!
    زمان برای هیچ‌کس نمی ایستد
    فقط میرود... این خاصیت زمان است

    دخترم
    ( تو را دخترم صدا میزنم، چرا که وقتی میگویم دخترم، نه اینکه مادرت باشم بلکه تکه ای از جانم هستی)
    من ایستادم،
    تا نفس بگیرم
    دستی بر شانه ام نزد و دلگرمم نکرد از رفتن و ادامه دادن
    فکر کردم همیشه عالی و بی نظیر می مانم
    فکر کردم همیشه بی رقیب میمانم
    من فقط 4سال ایستادم
    اما... به اندازه ده سال عقب افتادم.. شاید هم بیشتر
    شاید اگر نمی ایستادم سکوی المپیک در تصرف من بود
    میتوانستم، با تمام بی عدالتی ها، بی انصافی ها، نامردی ها.. اگر فقط یک دست بر شانه ام میزد و دلگرمم میکرد
    خدابود، اما برای من بیست ساله، یک نفر لازم بود... فقط یک نفر... تا گاهی تلنگرم بزند
    و حالا به تو میگویم، همانطور که بارها گفته ام.. من هستم... دست من بر شانه هایت همیشه هست
    هرجالازم است پس گردنی ات میزنم
    هرجا لازم است آفرین میگویمت
    خواهرت میشوم... عزیزم میشوی
    به وقتش سخت گیرترین استاد دنیا میشوم
    میسازمت
    تو... فقط.. بخواه
    وبا تمام وجودت بخواه
    تلاش کن، تسلیم نشو.. خودت را باور کن، به من اعتماد کن
    خدا جای حق نشسته است
    میبیند، میشنود، خوبت را میخواهد
    معجزه میکند... معجزه میکند
    به اوج که برسی، چیزی بالاتر از تمام حس های دنیا را میچشی.. عمق آرامش به همراه لذتی وصف ناپذیر

    دخترم... تو بزرگ میشوی
    اما من.... من دیگر بزرگ تر از این نمیشوم
    اما من.... تا پایان عمر تو شاید نباشم!
    خودت را بالا بکش... چیزی را که من تجربه کردم را تجربه کن
    طعمش بی نظیر است
    خدا یارت باشد
    اگر از دلم کنده نشوی
    یاحق
    الهه آجورلو - فاخته
    @elaheajoorloo



    پ.ن: زماینکه اسم مستعارم را فاخته گذاشتم تمام نشانه ها دست به دست هم دادند که قطعا و یقینا این امضای هنری من باشد . امروز که این دلنوشته را مینوشتم فهمیدم چرا خدا میخواست من اسمم را فاخته بگذارم 

    افسانه ای هست که میگوید , فاخته مادر میوه درخت کنار را به جوجه اش میدهد و چون آن نمیتواند میوه را ببلعد , مادر فاخته از غم ناله میکند .... چون میخواهد لذتی که خود تجربه کرده , فرزند عزیزش هم تجربه کند . منتها فرق من با فاخته اینست که سعی میکنم تو را برای چشیدن این طعم آماده کنم تا در گلویت نماند , گرچه قبلا با لطف بیش از حد این مزه را به تو چشاندم اما انسان جایز الخطاست ! من هم یک انسانم 

    الهه فاخته بازدید : 354 سه شنبه 10 فروردین 1400 نظرات (0)

    دلنوشته قرن 1400 

    در یکماهی قرن جدید

     

    با نام خالق انسان , خداوندگار مهربانیها

    سپاس خداوندی را که بالاتر از تمام ما مخلوقات است , اگر زمین باید پادشاهی داشته باشد , او تنها پادشاه این جهان است . و من این بنده ناپاک خداوند , شرم دارم وقتی به درگاه او می گریم , خالق دانه های انار را میگویم , نظام زندگیم دست اوست , هر چه مینویسم , هرچه خواهم نوشت به خواست اوست شاید رسالتم اینست !

    من دلم میخواهد همه انسانها به آگاهی برسند , بفهمند خالق اوست ..

    من دیگر از گفتن حرفهایم نمیترسم , مثل گذشته کسی مرا دیوانه خطاب نمیکند , شعور آدمها بالاتر رفته است , به روح خود نزدیک تر شده اند , به خدایی خدایم مینازم , به الله که اسمش مطلق است و به اسمم مینازم " الهه " اگر کسی بعد از اسمم دست به آسمان بگیرد یا نگاهی به آبی آسمان یا ستارگان بیاندازد و بگوید : شکر

     

    ادامه دلنوشته قرن جدید 1400 را با هم بخوانیم عزیز

    الهه فاخته بازدید : 235 سه شنبه 26 اسفند 1399 نظرات (0)

    دلنوشته بهاری 

    پایان قرون 1300 و شروع قرن 1400 

    با بهاری معجزه گر 

     

    دلم برای عطر گلها چه قدر تنگ شده است، برای سفره هفت سین و طراوت لاله های رنگارنگ! دلم برای رنگ ها تنگ شده است، گلهای زرد آفتاب گردان، شکوفه های صورتی و آسمان خیلی آبی!

    این قرن را از پشت پنجره آغاز خواهیم کرد، خیالی نیست.. باور کن خیالی نیست...

    رویاها جان میگیرند، وبهار به قلبها نفوذ میکند، لبخند بر لب همه میاورد. سیاهی میرود. و من بهار را از پشت پنجره اتاقم جشن میگیرم.

    میدانم معجزه ای خواهد آمد...

     

    این دلنوشته را باهم در ادامه مطلب میخوانیم

    الهه فاخته بازدید : 454 شنبه 23 اسفند 1399 نظرات (0)

     

    بهار نزدیک هست آن هم بهار 1400 

    این بهار را در خانه میمانید یا به سفر میروید عزیزانم ؟

     

    با نام خالق شکوفه های بهاری

     

    جوانه زدن های شاخه های خشکیده را دوست دارم، مثل کودکی که بعد از بازی، بخواب عمیق رفته و کم کم بیدار میشود و همه میدانند، پرانرژی تر از روز قبل خواهد بود!

     

    بهار کم کم می آید، پلک هایم را میبندم و تجسم یک زمین پوشیده از سبزه، بوی گلهای رنگارنگ و آواز گنجشک ها سرمستم میکند. پابرهنه روی چمن های نم زده از باران بهاری، میدوم و نفس میکشم از عطر شکوفه های صورتی نشسته بر شاخه های جان گرفته درخت!

    بهار دیگری در راه است و خانه،  امن ترین آغوشیست که ما را به خود چسبانده است،  چه کنیم؟ چاره چیست؟ زمستان تازه تمام شده و سوزَش را همه چشیده ایم..

    رفتن.. تکرار این اتفاق است و ماندن.. نوید پایان این روزهاست!

     

    بقیه دلنوشته در ادامه مطلب ... 

     

    الهه فاخته بازدید : 1232 پنجشنبه 02 بهمن 1399 نظرات (0)

    چشمانت را به روی زیبایی بگشا

    دلنوشته من از سفری یکروزه به قله زیبای کوه توچال 

    ایستگاه هفت تله کابین 

     

    من زیبایی را چنان به تصویر میکشم که انگار از چشمان من میبینید 

    و زیبایی را چنان به قلم می آورم که انگار از درون من به برون من مینگرید 

     

    دیدن زیبایی، موهبتیست که خالق به هرکسی نمیبخشد!

    آری من سرشار از لطف خالق گشته ام . 

    هربار که زیبایی را میبینم به عمق آن نفوذ میکنم و لذت میبرم ! روحم با طبیعت یکی میشود و مثل پرندگان آزاد و رها , خود را با آن همراه میکنم , روح خود را , جان خود را , نگاه خود را  ...

    با من همراه باشید و در ادامه مطلب آنچه به قلم آورده ام را بخوانید 

    الهه فاخته بازدید : 158 پنجشنبه 02 بهمن 1399 نظرات (0)

    سلامت باشین 

    الهی خیر ببینین 

    دعای سلامتی 

     

    مدتی هست که فکر میکنم چرا وقتی به کسی پاسخ میدهم چشمهایش برق میزند و لبخند میزند 

    تا اینکه یکی از پاسخ های خودم را به خودم دادند 

    سلامت باشید !

    من همیشه یا میگویم سلامت باشید , یا الهی خیر ببینید و دعاهای اینچنینی ! 

    به این فکر رسیدم که سالهاست برای یکیدیگر دعاهای خوب نمیکنیم 

    انگار دریچه قلبمان را به روی همدیگر بسته ایم !

     

    بیایید این دلنوشته را با هم در ادامه مطلب بخوانیم 

    نظرات خود را بگویید , شما چه فکری میکنید در این باره ؟

     

    الهه فاخته بازدید : 209 پنجشنبه 02 بهمن 1399 نظرات (0)

    دلنوشته سکوت سرد 

    تلخ یا شیرین 

    تجربه ای واقعی 

    تجربه واقعی خود را با زبانی ساده به شما تقدیم میکنم 

    بیایید تا با هم وارد دنیای من شوید 

     

    اینبار میخواهم از یک داستان واقعی یا بهتر است بگویم یک خاطره واقعی برایتان بگویم!

    سکوت مطلق را تجربه کرده ای؟!

    تا قبل از این اتفاق فکر میکردم سکوت مطلق را میشنوم.

     

    دلنوشته سکوت سرد یا تلخ را در ادامه با هم بخوانیم عزیز 

    الهه فاخته بازدید : 144 دوشنبه 15 دی 1399 نظرات (0)

    دلنوشته از روزهای کرونایی من 

    قیمت مرغ 

    مهربانی و بخشندگی یا ظلم و بی رحمی !؟

     

    امروز که برای کاری بیرون رفتم، متوجه شدم قیمت مرغ پایین آمده! فکر کردم از همانهایی ست که باید صف می ایستادیم!
    مردد وارد شدم، اول قیمت مرغ را پرسیدم با شنیدن 19.000 تومان چشمانم برق زد و یک مرغ دوکیلویی خریدم.

    منتظر ماندم تمیز وخرد شود که نوشته ای نگاهم را به خود جلب کرد :
    اگر نیازمندی را میشناسید که برای خرید مرغ و... در مضیقه است به اینجا ( مرغ فروشی فلانی) بفرستید.

    راستش فکرش را نمیکردم در این منطقه و دراین خیابان چنین مغازه ای پیدا شود!

    بقیه دلنوشته کرونایی را در ادامه مطلب بخوان عزیز :
    الهه فاخته بازدید : 150 جمعه 19 اردیبهشت 1399 نظرات (0)

    ترس یعنی همان قسمت خالی روحمان از خداوند !

    خدایا , خدای مهربانم خودم , عزیزانم و تمامی مردم کشورم و مردم سرزمینم را به پناه مطمئن تو میسپارم !

    گناهانمان را ببخش و بدی را از درونمان بیرون کن !

    میدانم همه چیز با تو حل میشود, تنهایمان نگذار !

    یا حق

     

    چند روز پیش در سالنامه خود جمله ای را دیدم ,  شکستنی بیصدای درد دار! که درون یک قلب نوشته شده بود . من همان روز بالای صفحه نوشتم خدایا قلبم را نشکن , الهی آمین!

    من نشانه ها را میبینم , یعنی اگر نشانه ها را ببینی میتوانی سختی های زندگی را به آسانی بگذرانی , اما انسان است و غفلتش !

    امشب که زلزله آمد و من باز هم تکان خوردن لامپ را ندیدم فقط حس کردم نیرویی گلدان اسپاتی فلوم را تکان میدهد , ناخواسته پریدم و سمت اتاق گلهایم رفتم و تکان خوردن گلدانم را دیدم , زلزله 5 ریشتری فقط یک گلدان مرا لرزانده بود ! و من با صدای بلند فریاد زدم : یا ابوالفضل !

     

    یک روز , یکی از هم باشگاهی هایم که بازوی یا ابوالفضل را بسته بود , همراهم شد . به او گفتم چقدر اعتقاد داری ! در نگاهش چیزی بود , به من نگاه کرد و گفت میخواهی تو را هم به او بسپارم ! خندیدم گفتم تا خدا هست او را چه ! گفت : از بنده های خوب خدا که نمیشود گذشت , چشمهایش را بست و زیر لب زمزمه ای کرد و گفت از این به بعد ابوالفضل با تو خواهد بود . 

    من هیچ گاه صدایش نکردم چون ورد زبانم ذکرو یا الله است اما یک شب اتفاقی افتاد و من به این باور رسیدم ! شاید روزی خوابم را در این سایت قرار دهم !

    این شد که من هرگاه خواستم خطری از سرم بگذرد یا اتفاق بدی تمام شود ناخواسته می گویم یا ابوالفضل 

    و سپس پشتش میگویم یا صاحب الزمان و آرام میگیرم انگار صاحب الزمان مرا آرام میکند !

    هر گاه قدرت بخواهم که زور و بازو بخواهد میگویم یا علی !

    اگر دلم بشکند به امام رضا میسپارم !

    هر چه بخواهم از خدا میخواهم ! 

    این ایمان من است 

    با دستهای لاک زده نماز میخوانم و میدانم خدا میپذیرد چرا که خدا لاک های مرا نه بلکه درون مرا میپذیرد !

     

    و امروز اشک ریختم که چرا یک آن ترسیدم , از اینکه آرامش برود , از اینکه عزیزانم ... و از اینکه گلدانم بشکنند و گلهایم زخمی شوند ! 

    و بعد ترسیدم از ترسی که به من دوباره هجوم آورد ! اندازه این ترس نشان میدهد چقدر خدا را درون خودم راه داده ام . 

    من در گذشته هرگز نمیترسیدم 

    این شکستن ها , این سختی ها , این بلاها نباید مرا از خدا خالی کند حتی به اندازه ذره ای کوچک !

    و امشب پای سجاده نشستم و توبه کردم , از اینکه شاید من گناه کرده ام و کسی به گناه من نرنجد! 

    من دلم میخواهد همانطور که برای دیدن عزیزانم , عطر میزنم , موهایم را مرتب میکنم , لباس خوب میپوشم , روزیکه سمت خداوند رفتم از هر جهت پاک و بی نظیر باشم و میدانم گناه , مرا آلوده میکند 

    نمیخواهم حتی ذره ای از روحم سیاه باشد !  

    الله پاک و مهربانم به تو توکل میکنم 

    الله مهربانم از تو ممنونم , تو را به اندازه تک تک ذرات آفرینشت شکر میگویم 

    اگر گناهی کرده ام من را ببخش , من را ببر 

    نگذار بدی , درونم شود , کثیفم کند و یادم برود چه کسی بوده ام ! 

    هر چه دارم از تو دارم , با تلاش خود و تحمل سختی ها و صبر کردن هایم دارم , آری با تو بالاترین مقام را خواهم داشت 

    تنهایم نگذار من نیازمند را 

    در این دنیا فقط تو تمام ناشدنی هستی و من با خیال راحت تو را میخوانم 

    میدانم امتحاناتم را پس داده ام 

    نه به خنده جهل کسی دلخور میشوم 

    نه با آفرین بنده ای دلشاد 

    فقط تو هستی که با فرشتگان مهربانت , امانم میدهی و پناهم میشوی و میخواهم فقط تو را داشته باشم 

     

    کسی میگفت اینقدر وابسته بودن به خدا خوب نیست ! من هنوز هم نمیفهمم چرا خوب نباشد ! اتفاقا این زرنگی من است , من با تو پادشاهی میکنم 

    مهربانم مرا ببخش و من و این دیار و مردمانش را از بدی و بدبختی محفوظ بدار و حاکمان منصف و خداترس را بر ما حاکم کن ! لبخند را از لبهایمان نگیر و آرامشمان را حفظ کن .

     

    مادر امشب میگفت  : فرشته های خدا در خانه تو مراقب تو هستند که نمیفهمی چیزی تکان میخورد , دل شکسته ام را میشناسی , من تو را بخاطر چیزی که نمیتوانم به زبان بیاورم و تو خود آگاهی سپاس و شکر میگویم ! 

    خدای مهربانم تو رفیق سی و اند ساله من هستی ♥

    • اردیبهشت 1399
    • همان دم که زلزله آمد 
    • در یکی از روزهای کرونایی 
    • الهه آجرلو - فاخته

     

    الهه فاخته بازدید : 245 پنجشنبه 11 اردیبهشت 1399 نظرات (1)

    معلم کسی ست که می تواند راه را به شما نشان دهد 

    شاید ما فقط یادمان باشد که چه کسی الفبا یادمان داد

    اما معلم یاد میدهد چگونه معادلات زندگی را حل کنیم همانطور که بارها توانستیم در دفتر ریاضی حل کنیم 

    معلم به ما یاد می دهد  که برای حواس جمع بودن می توانیم حفظ کنیم و برای درک مسائل باید مسئله حل کنیم تا مغزمان بزرگ شود بخاطر حل کردن و پیدا کردن راه های دیگر.

    معلم راه را نشان می دهد این ما هستیم که باید انتخاب کنیم و هیچ اجباری در انتخاب نداریم 

    اما من چیز دیگری از معلم می دانم 

     

    بقیه متن روز معلم مبارک در ادامه مطلب

     

    الهه فاخته بازدید : 432 یکشنبه 24 فروردین 1399 نظرات (1)

     

    خلوت کردن با خود و خدای خود

    به قلم الهه فاخته

    خاطراتی بر دوران نوجوانی

     

    شاید تابحال به این موضوع فکر نکرده باشید چگونه شد که بار اول معنی خلوت کردن را فهمیده باشید !

    این موضوع , یعنی خلوت کردن با خود را کسانی ميفهمند که بسیار ذهن آشفته یا شلوغی دارند و هیچ کجایی برایشان نیست تا به آرامش برسند ! 

    اما باگذشت زمان و بزرگتر شدن , این موضوع قابل حل ميشود . بالاخره جایی یا کاری یا چیزی یا کسی می شود خلوت ما ,که به ما آرامش و انرژی می دهد !

     

     

    جایيکه کسی قضاوتمان نمی کند , در دنیای خودمان هستیم و هر چه ميخواهیم مي بینیم و هر جور بخواهیم رفتار مي کنیم , کسی مارا نمی‌بیند تا بخواهد قضاوت کند , جایی جز لاک خود!

     

     

    بقیه خلوت کردن با خود را در ادامه مطلب بخوانید 

    الهه فاخته درشبکه های مجازی

     


    دوستان عزیز میتوانید من را ( الهه فاخته ) در شبکه های مجازی اینستاگرام , تلگرام و آپارات با یوزر elahe_fakhteh دنبال کنید 

    تعداد صفحات : 2

    الهه فاخته
    Profile Pic


     به نام آرامش قلب ها

    عزت دست خداست

    زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست


    سلام به سایت رسمی الهه فاخته خوش آمدید


    در این سایت شعرها , دلنوشته ها , کتاب ها , دکلمه ها و اشعار الهه فاخته رسانه می شود .

     

     الهه فاخته  ( مستعار ) متولد 1366 شاعر معاصر و نویسنده , گاهی خوانش شعر و دلنوشته انجام میدهد , استاد  و داور رسمی تکواندو و کیک بوکسینگ است.


     

    من، فاخته .... صاحب قدرت قلم، هرچه دارم از خالق دارم
    سالهای باقی عمرم را از "حق" الهی مینویسم

    می خواهم پرواز کنم چون پرنده ای آزاد رها و اوج بگیرم تمام شاعرانگی من در حس مشترک است حسی بین قلب من و تو من به پرواز ایمان دارم یا حق !


     پینوشت : زندگی آنقدر ها هم پیچیده نیست که دنبال دلیلش بگردیم .

    شاد بودن , عاشق بودن و حال خوب داشتن و درستکار بودن شاید نتیجه سختی هایی باشد که هر انسانی در زندگی خود خواهد داشت تا بالاخره به آن خواهد رسید .

    یا حق 

    الهه فاخته



    اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه طریق وارد سایت الهه فاخته شدید ؟